Charming- Pt73👑

365 81 32
                                    

او تمام مشکیِ موهای خود رو رنگ نکرده بود؛ در عوض تنها تکه‌ای از تارهای زیری موهایش رو به رنگ سبزِ نعنایی مزین کرده بود، اون هم به طور موقت!و همین درخشندگی چهره‌ی پسرانه‌‌ش رو چندین برابر میکرد؛ این یعنی پسرک از زیبایی والایی برخوردار بود

Oops! Ang larawang ito ay hindi sumusunod sa aming mga alituntunin sa nilalaman. Upang magpatuloy sa pag-publish, subukan itong alisin o mag-upload ng bago.


او تمام مشکیِ موهای خود رو رنگ نکرده بود؛ در عوض تنها تکه‌ای از تارهای زیری موهایش رو به رنگ سبزِ نعنایی مزین کرده بود، اون هم به طور موقت!
و همین درخشندگی چهره‌ی پسرانه‌‌ش رو چندین برابر میکرد؛ این یعنی پسرک از زیبایی والایی برخوردار بود.

اخم کدری بین ابرو‌هایش نقاشی شده بود؛ نه به معنای خشم و برافروختگی، بلکه لا به لای خطوط این اخم تنها احساسی آغشته به آشفتگی و رنجیده شدن پیله کرده بود.
چشم‌هایش همان مشکیِ براق همیشگی دیده نمیشد، ستاره‌هایش در سکوت خاموش بودن و مژه‌هایش رطوبت دریایِ پشت پلک‌هایش رو به خود گرفته بودن.

نگاهش نم داشت و سرخیِ ترک خورده‌ی لب‌هایش نوسانِ قلبِ لرزانش رو نشان میداد.
ریه‌هایش با فراموش‌‌کاری نفس نمی‌کشیدن و گلویِ پسرک خشک از هر ذره هوایی بود!

انگشت‌های سرد شده‌اش لرزیدن و زانو‌هایش سست شد.

دوپاکت سفیدی که به قفسه‌ی سینه‌اش کوبیده شد، یک شوخی نبود که در پیِ آن بخندد و برادرش رو به مضحکه بگیرد.
نگاه، لحنِ محکم و تندخو، دودِ غلیظ و سیاه سیگار، تمام این رفتار‌های آسوکا با جدیت تمام با دیده‌ی پسرک تماشا شده بود و این یعنی دامدار ژاپنی ذره‌ای لطافت در کارهایش وجود نداشت.

همین، همین کوکو رو که همان تاکاهاشی کوچک و نازپرورده‌ی ژاپنی بود ترساند.
تارِ بلند و نرم موهایش بین مژه ‌های نسخ کننده‌اش میلغزید و به مردمک چشم‌هایش برخورد میکرد و همین تلنگری میشد برای نشست اشک‌هایی آزاردهنده روی نور مشکی نگاه پسرک.
بندِ سرهمیِ او از روی یکی از شانه‌هایش سُر خورد و کوکو یک قدم به جلو برداشت.
به نیم رخِ برادر خود که به جمع چهار نفره‌ی آبی و همسرش، لوئیس و خواهرش که باهم کنارِ ماشین قدیمی از کیک میوه‌ای میخوردن و صدای خنده‌هایشان طلوع آفتاب رو دل‌انگیز تر کرده بود چشم داشت، خیره شد و زیر لب با لحن گرفته‌ای او رو خطاب حرف‌هایش قرار داد:
- برای کجاست؟ ژاپن؟ نکنه توهم با هینا قراره به جونِ نداشته‌ی من بیفتید؟

او به قدری از رفتار برادر بزرگ‌ترش سردرگم و دلخور به نظر میرسید که بین افکار سرسام اورش برای پیدا کردن دلیلی، هر اتفاق و منطقی رو به هم پیوند میزد.

Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon