[ محلهی مونمارتر - ده صبح ]
یک هودیِ بلند آبی رنگ به همراه شلوارک سخت کوتاهی که شاید فقط نیمی از رانهای توپُرش رو میپوشاند، به تن داشت. روی کاناپه نشسته و همانطور که جرعه جرعه از لیموناد فشردهی داخل گلس رو از مرز بین لبهایش فرو میبرد، دیالوگی از کتابِ مورد علاقهی خود به نام توکیو غول رو روی زبان جاری کرد:
- ترجیح میدم سنگدل باشم، تا اینکه دلم بشکنه!و با عصبانیتی که در هر محکم ورقه زدن کتابِ روی پاهایش به صدا در میاومد، نفس عمیقی کشید.
- شبیه به پسرهایی شدی که بعد از آسیب روحی، خودشون رو برای اتفاقات مقصر میدونن!
صدایِ محکم اما دورگهی برادرش که لهجهی اصیل ژاپنیاش رو به رخ میکشید، درحالی که موهای بلندِ حالت دارِ خود رو با کشِ ریزی بسته بود؛ بین آهنگِ راک موردعلاقهاش طنین انداخت. کوکو به یکباره کتابِ توکیو غول خود رو روی کاناپه کوبید و پاهای بلند و خوشتراشش در آغوشِ گرم و شکلاتیاش جمع شد. با جمع کردن پاهایش، طرح نوکتیزِ ستارهای زنجیر دور کمرش خراش ریزی روی پوست شیری رنگش انداخت و مسئلهای مهم رو به دیگر افکار سردرگم کنندهی پسرک اضافه کرد" باید یه زنجیر دیگه بگیرم!"- راستش رو بخوای دلم برای صدای اسبهام داخل اسطبل تنگ شده، اون بچههاهم حتما دلشون برای دامدارشون تنگ شده!
اسوکا درحالی که با یک شیشه شراب سفید روی کاناپه، کنارِ برادر کوچکتر خود جا میگرفت همراه با صدای مردانهاش گفت و نفس عمیقی کشید. کوکو با کلافگی چشمهای خود رو در حدقه چرخاند و لبهایش زیر زندانهایش به قصد جویده شدن به دام افتادن. سرتاپای پرنس رو از زیر چشمهای ریز اما جدیاش گذراند:
- صدباربهت گفتم اینجوری لباس نپوش کویی!- بنجامین شمارهی منو ازت گرفته؟
بدون اینکه توجهای به لحن عصبی برادرش نشان بده گفت و با اخم غلیظی به صفحهی تلویزیون که درحال نمایش یک کنسرت از گروه راک بود، چشم دوخت.
شراب رو باهمان شیشه سر کشید و به دنبالش نخی از سیگارهای رول شده رو بین انگشتهای مردانهاش گرفت:
- آره اما...قبلا بهت گفته بودم که حق نداری دیگه باکسی وارد رابطه بشی، نه؟ قضیه آکیو هنوز برات تموم نشده...انقدری بهش فکر کن تا عمیقا به اشتباهت پی ببری کو!
ESTÁS LEYENDO
Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑
Fanficیک پسر جوانِ ژاپنی که به خاطر مشکلاتی از توکیو به فرانسه سفر میکنه. اون پسر، پرنس چارمینگِ دیزنی لند پاریس به حساب میاد و به نظر میرسه که قراره سیندرلای خودش رو در دلِ شهر پاریس، زمانی که روی یکی از نیمکت های کافهی له دو مگو نشسته پیدا کنه! - حالا...