یک طرف کتِ بلند و مشکی رنگ خود رو کنار زد و با خشمی که در سلول به سلول تنِ لرزان از عصبانیتش موج میزد، دستش رو در پهنای جیب شلوار پارچهایش پنهان کرد.پلهها رو با کمی عجله دوتا یکی طی کرد و بالاخره مقابل واحد آپارتمان مورد نظرش ایستاد.
انگشت اشارهی خود رو با فشار روی زنگ قرار داد و برای لحظهی نسبتا طولانی دست خود رو از روی زنگ بر نداشت نه تا وقتی که صدای آرام و دلنشین اما گرفتهای از پشت در به گوش رسید:
- ببخشید، کاری دارید؟با شنیدن صدای غریبهای که احتمال میداد حالا بدون باز کردن در، پشتش ایستاده، نفسِ عمیق و کنترل شدهای کشید طوری که توانِ آرام کردن صدای محکم و دورگه از خشم خود رو داشته باشد:
- با ایتین کار داشتم...- متاسفم اما خونه نیست!
پلکهایش رو روی هم فشرد و انگشتهای استخوانی و مردانهاش با کلافگی روی پیشانیاش کشیده شدن:
- میشه فعلا این در لعنتی رو باز کنی؟!او زیر لب غرید و با غضب نوکِ پایش رو به در کوبید، اما قبل از اینکه دوباره صدای فرد پشت در رو بشنوه شخص دیگهای همانطور که پایین پلهها ایستاده بود مانع شد:
- ابل، تو اینجایی؟!🎠•••••••••••••••••••
اگه تنبل نشدم، قسمت بعدم زود زود آپ میکنم❤
KAMU SEDANG MEMBACA
Prince Charming And His Nose|Vkook-Hopemin👑
Fiksi Penggemarیک پسر جوانِ ژاپنی که به خاطر مشکلاتی از توکیو به فرانسه سفر میکنه. اون پسر، پرنس چارمینگِ دیزنی لند پاریس به حساب میاد و به نظر میرسه که قراره سیندرلای خودش رو در دلِ شهر پاریس، زمانی که روی یکی از نیمکت های کافهی له دو مگو نشسته پیدا کنه! - حالا...