یک پسر جوانِ ژاپنی که به خاطر مشکلاتی از توکیو به فرانسه سفر میکنه. اون پسر، پرنس چارمینگِ دیزنی لند پاریس به حساب میاد و به نظر میرسه که قراره سیندرلای خودش رو در دلِ شهر پاریس، زمانی که روی یکی از نیمکت های کافهی له دو مگو نشسته پیدا کنه!
- حالا...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
با عصبانیتی که بین سرخیِ چشمهایش نمایان شده بود، موبایل رو روی کاناپه رها کرد و باردیگه درحالی که سعی میکرد تمام حواس خود رو به ساز سنتی ژاپنیِ رو برویش بده، نفس عمیقی کشید. نوک انگشتهایش رو به آرامی روی تارهای ساز کوتو حرکت داد. مدت نسبتا طولانی سپری شده بود که با زنگ خورد موبایل با کمی کنجکاوی اون رو از روی کاناپه برداشت:
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
- آنتوان چی میگه کوکو، هوم؟ صدای عصبی آسوکا درست پشت شیار های خط درحالی که بین موج گرفتن موسیقی پخش میشد، در دنیای حلزونی گوشهای کوکو انعکاس پیدا کرد.
اخم محوی بین ابروهایش نشاند و خود رو با کنجکاوی شدت گرفتهای روی کاناپه بالا کشید: - چی؟ متوجه نمیشم آسوکا!
موبایل رو بین دستهایش روی گوش جابه جا کرد تا اینکه باردیگه صدای محکم و دورگهی برادر دامدارش اینبار به وضوح لرز به تنش انداخت: - میگم آنتوان چی میگه؟ تو با یه مرد متاهل رابطه داری کوکو؟ با مردی که دوتا بچه داره؟ زن و زندگی داره؟ کوکو تو انقدر بی شرم بودی؟ کوچک ترین عضو خانواده تاکاهاشی که احترام و زندگیِ دیگران براش مهم بود الان به قصد بهم زدن زندگی یه مرد متاهل دست به کار شده، آره؟