part 13

4.2K 740 245
                                    


***

¥سرت رو از توی گوشی در بیار! آخرش کور می شی، بچه.
با صدای مادربزرگش که با لحن متذکرش بهش یادآوری می کرد، گوشی رو کنار بزاره به خودش اومد و سریع به دستورش عمل کرد.
البته کاری جز اطاعت هم نمی تونست انجام بده، به هر حال حوصله ی گوش دادن به یک سخنرانی مفصل درمورد معایب گوشی رو نداشت.

به جانگ کوک که کنار سوهی نشسته و با خوشحالی شکلات هایی که سوغات فرنگ بود رو می خورد، نگاه کرد و معترض گفت: -هی، اون ها ماله من هم هست! انقدر نخورشون، حداقل یکی برام نگه دار.

پسرِ کوچکتر با خنده شکلات دیگه ای توی دهنش گداشت و بعد از مکیدنشون در جوابش گفت: +سوهی جون برای من خریده! حتی فکرش رو هم نکن یک دونه بهت بدم بخوری‌.

تهیونگ چشم غره ای نثارش کرد و جانگ کوک برای بیشتر درآوردن حرصش شکلات گرد و براقی رو جلوی چشمش تکون داد و بعد با لذت بلعید و باعث شد بیشتر از قبل زیرلب غر بزنه.
سوهی بدون نگاه کردن به نوه ی حسود و شکمو اش با خونسردی گفت: ¥ته بچه بازی از خودت درنیار! اون ها مال کوک هستند بالاخره باید قدرت بارور کردنش رو افزایش بده یا نه؟

با شنیدن اون جمله لحظه ای هر دو خشکشون زد و بعد از چند ثانیه با صدای بلند فریاد زدند: "چی؟"

سوهی چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و به بافتن شال گردن صورتی که برای دامادش، جانگ کوک، ادامه داد.
¥نخود چی! چرا کنار گوشِ منِ پیرزن فریاد می زنید؟ می گم باید برای پیش بردن رابطه، قدرت بدنی کافی داشته باشه. راستی شب اولتون چطور پیش رفت؟ ته ته کوچولو! تو که درد نداری؟

تهیونگ با حرص نگاهش رو از پسرِ کوچکتر که در حال ریز خندیدن بود، گرفت و غرید: -چی می گی مادربزدگ؟ چرا اونی که باید درد داشته باشه من باشم؟ درضمن کدوم رابطه؟ کوک مشکل ناتوانی جنسی داره یا به قول خودش آسکشواله، اون حتی نمی تونه من رو لمس کنه چه برسه به رابطه.

سوهی دست از کارش کشید، بهت زده به جانگ کوکی که بدتر از اون توی شوک فرو رفته بود، نگاه کرد و با لحنی عصبی رو به نوه اش که حالا با خنده دست به سینه نشسته بود، گفت: ¥چی گفتی؟ الان باید بهم بگی شوهرت آسکشواله؟

جانگ کوک با غیظ انگشتش رو زیر گلوش کشید و زیرلب گفت: +می کشمت!

تهیونگ که انتقام ندادن شکلات بهش رو ازش گرفته بود به کاناپه تکیه زد و با لذت به جلز و ولز کردنش خیره شد و لب زد: خب حقیقته بیب!

سوهی هنوز بهت زده بود اما بعد از چند ثانیه بالاخره به خودش اومد و یک بسته از شکلات های تلنبار شده روی میز رو برداشت و به سمت نوه اش گرفت و با نگرانی گفت: ¥اینا رو بخور ته ته! باید قوای بدنت رو پس بگیری اگه کوک نتونه انجامش بده؛ پس تو باید انجامش بدی و یک بچه ی تپل و مپل درست کنی! ما باید تا زمانی که کوک بهتر نشده روی قدرت تو کار کنیم.

چشم های هر دو بار دیگه گرد شد و هم زمان فریاد زدند: "چی؟"

پیرزن به هیچ کدوم حتی نگاه نکرد و غق افکار خودش شد و باعث شد دو پسر با بدبختی بهم خیره بشن، انگار مادربزرگ قرار نبود به اون سادگی ها دست از سرشون برداره.

پایان پارت سیزدهم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

پایان پارت سیزدهم.

سلامی دوباره به خوشگلای من 🤩😍💕
من برگشتم با پارت جدید 😉😍

شرمنده بابت دیر شدن پارت جدید به شدت سرم شلوغه و اعصابم داغون بد شدن این پارت هم به همین دلیله 🥺😭

و اما یک پارت دیگه هم داریم که تا یک یا دو ساعت دیگه اپ می کنم اگه کامنت های این پارت بالا باشه. 😊
و اما یک اسپویل هم از پارت بعد داریم اگه دوست ندارید نخونید. 😊
پارت بعد باحاله و البته یک اتفاق پشم ریزون هم داره می تونید حدس بزنیدش؟ 😉😉

راستی پارت بعد خیلی طولانیه 😊

اسپویل❗

《 -می خوام با همین چهارتا انگشت کفی اشکت رو در بیارم و به التماس بندازمت، آقای کیم!

+چقدر تو نامردی جئون ته ته! می خوای انگشت بکنی توی چشمم و کورم کنی؟ انقدر ازم متنفری که اینجوری می خوای اشکم رو دربیاری؟ 》

😁 من هنوزم میگم این بچه یا خیلی ساده است یا خیلی زرنگ
نظر شما چیه؟
ته ته چجوری می خواد اشکش رو دربیاره؟ 😉

سوهی با جین چه بلایی می خوان سر این دو بچه بیارن؟ 😉

و اما می رسیم به تنها خبر خوب این هفته، اهنگ کریسمس تری فوق العاده ارامش بخش تهیونگم ریلیز شد.
این پسر خدای احساساته 🥺😍
صداش فوق العاده است.
استریم یادتون نره عزیزان 🤩

و اما در کنارش دعا برای خوب شدن حال هیونگ هامون هم یادتون نره 🥺 امیدوارم پسرام زود خوب بشن و بتونند از تعطیلاتشون لذت ببرن. هیچی بدتر از مریص شدن توی تعطیلات نیست. من یک بار سال کنکورم مریض شدم شب عیدی رو کل اون چهارده روز کوفتم شد 😭

و در اخر هم Merry Christmas 😍😍🎅🎅☃️☃️ سال خوبی رو برای همه اتون ارزومندم 😊

ووت و نظر یادتون نره خوشگلا 🧡🧡💜💜
دوستون دارم تا پارت بعد عشقای من 🧡❤💜

Crazy loversWhere stories live. Discover now