***+هیونگ!
جانگ کوک کنار یونگی که دورتر از بقیه به ظاهر در حال آفتاب گرفتن با لباس هاش و زیر سایه بون دراز کشیده بود، نشست و صداش زد.
پسرِ بزرگتر درحالی که از آب میوه اش می نوشید، زیرلب 《هومی》 گفت.پسرِ کوچکتر به اطراف نگاه کرد و وقتی دید حواس بقیه پرت آب بازی و یا کار دیگه است، سرش رو نزدیک گوشِ هیونگش برد و با لحنی زمزمه وار پرسید: +خب...راستش...می خواستم بپرسم...که توی یک رابطه کدوم طرف لذت بیشتری می بره؟
کمتر از چند ثانیه چشم های یونگی درشت شد، مات و مبهوت نشست و سریع عینک آفتابی اش رو از چشم برداشت.
چرا یک خرگوشِ بی گناه و عضله ای که آسکشوال هم هست باید همچین سوالی بپرسه؟
اون بچه برای پرسیدن این سوال ها و دونستنش زیادی معصوم بود.
درسته که اوایل فکر می کرد پسرِ کوچکتر یک پسرِ بی بند و باره ولی با گذشت زمان متوجه اشتباهش شد.پسرِ کوچکتر از واکنش یونگی کمی ترسید و خجالت زده سرش رو پایین انداخت.
&چرا می پرسی؟پیشونی اش رو خاروند و گیج جواب داد: +خب برای کار خاصی نمی خوام فقط برای اطلاعات عمومی، می خوام بیشتر بدونم!
چشم های یونگی باریک شد، ریزبینانه و دقیق نگاهش کرد.
جانگ کوک واقعاً می خواست گولش بزنه؟
فکر می کرد جوابش رو باور می کنه؟
لبش رو گزید و با لحنی تمسخر آمیز گفت: &فقط اطلاعات عمومی، آره؟ من بچه ام جانگ کوکی؟پسرِ کوچکتر ناله ای کرد و دست هاش رو از شدت شرم روی صورتش گذاشت.
انگار نمی شد از گفتن جواب حقیقی فرار کرد.
+فقط می خوام با همسرم باشم! حالا خوب شد؟یونگی خنده ی ریزی کرد اما بعد از چند ثانیه جدی شد.
لیوان آب میوه ی خالی رو روی زمین گذاشت و با جدیت گفت: &ببین جانگ کوک! من خیلی درمورد گرایشت اطلاعات ندارم ولی به نظرم هنوز زوده برای شروع یک رابطه و منطورم از رابطه همون رابطه ای که قراره بین دو نفر اتفاق بیفته و بی خیال این جمله بشو؛ چون خیلی پیچیده شد و خودم هم گیج شدم چه برسه به تو. به هر حال به نظرم قبلش به یک جلسه مشاوره نیاز داری، هم تو و هم تهیونگ!پسرِ کوچکتر پاهاش رو توی شکمش جمع کرد، دست هاش رو روی زانوهاش گذاشت و نالید: +هیونگ! لطفاً فقط می خوام بدونم نمی خوام که الان انجامش بدم.
پسرِ بزرگتر نفسش رو بیرون فرستاد و چرخی به چشم هاش داد: &خیلی خب بچه...
جانگ کوک هیسی کشید و معترض بین حرفش پرید.
+من بچه نیستم هیونگ! محض رضای مسیح! من فقط چهار یا پنج سال ازت کوچکترم.پسرِ بزرگتر بار دیگه چشم هاش رو تو حدقه چرخوند و با تمسخر گفت: &حالا هر چی! تو هنوزم یک بانی کوچولوی بچه ای که به فکر کارهای بد با همسرشه.
جانگ کوک خواست دوباره اعتراض کنه که انگشت سفید و اشاره ی پسرِ بزرگتر روی لب هاش نشست و وادار به ساکت کردنش کرد.
&نپر وسط حرفم و بزار برات یک مثال بزنم! ببین تو تصور کن، یک گوش پاک کُن داری و می خوای گوشت رو تمیز کنی. گوش پاک کُن رو داخل گوشت کردی و داری با لذت گوشت رو تمیز می کنی. حالا به نظرت کدوم بیشتر لذت می برن؟جانگ کوک کمی مکث کرد و تا خواست سوالی بپرسه که ناگهان همه چیز رو متوجه شد، از خجالت سرخ شد و دستش رو روی دهنش گذاشت و زیرلب گفت: +اوه!
یونگی با لبخندِ مفتخری بشکنی زد و گفت: &بینگو! دقیقاً داری به جواب درست فکر می کنی.
پسرِ کوچکتر به هیونگش که با خیالی آسوده درحال پوست کندن یک نارنگی بود، خیره شد و با لحنی مشکوک پرسید: +اما تو از کجا می دونی؟
آب نارنگی که توی دهنش بود به گلوش پرید و شروع به سرفه کردن کرد.
جانگ کوک با دست چند ضربه به پشتش زد تا بتونه راحت نفس بکشه و بعد وقتی مطمئن شد حالش بهتره با خباثت ابرویی براش بالا انداخت و
صداش زد.
+یونگی هیونگ!پسرِ بزرگتر قبل از اینکه بزاره چیزی بگه به سرعت و دست پاچه گفت: &هوسوک هر چی گفت دروغه! توهم پاشو برو پیش همسرت، چرا اومدی چسبیدی به من؟ پاشو تا لگد نزدم به باسنت!
پسرِ کوچکتر با صدای بلند خندید و از جاش بلند شد تا پیش تهیونگ بره.
نیازی نبود هوسوک چیزی بگه یونگی خودش همه چیز رو با دست پاچه شدنش لو داده بود.
کنارِ همسرش ایستاد و سعی کرد از آخرین روزی که توی تعطیلات هست کنارِ همسرش لذت ببره؛ پس برای شروع از پشت در آغوشش گرفت و گونه اش رو با محبت بوسید و با تمام وجود، خنده و چشم های براقش رو نگاه کرد.پایان پارت بیست و دوم.
***
سلامی دوباره به خوشگلای من 🤩😍💕
من برگشتم با پارت جدید 😉😍تعداد کلمات این پارت: ۸۰۰ کلمه
این فقط تعداد کلمات خود داستان هست نه توضیحات و حرف های اضافه ی پایین 😊وقتی کوکی از یونگی هیونگ اطلاعات می خواد و یونگی خودش رو لو میده 🤣
ولی به نظر شما کی بیشتر لذت می بره؟ 😁
گوش پاک کن یا گوش؟ 🤔🤭🤭🤭😌به نظر شماهم زوده برای رابطه داشتن یا نه؟ 🤔
تمام تلاشم رو برای طنز نوشتنش کردم امیدوارم لدت برده باشید 😌😊
تولد هوپِ عزیزم😍
سانشاین آرمی و امید گروه مبارک 🥰🥰🥰
هوسوکی همیشه بخند و خوشحال باش 🤩🤩🤩🤩ووت و کامنت یادتون نره خوشگلا 🧡🧡💜💜
دوستون دارم تا پارت بعد عشقای من 🧡❤💜
YOU ARE READING
Crazy lovers
Fanfictionکی فکرش رو میکرد جانگکوک به ظاهر فاکر، یک باکرهی آسکشوال باشه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: namjin,sope ژانر: عاشقانه، طنز، فلاف، چت استوری، کمی اسمات و... وضعیت فیک: کامل شده.