part 14

4.3K 757 319
                                    


*

تمام مدتی که جین و نامجون به خونه اشون اومده بودند، پسرِ بزرگتر کنار مادربزرگش نشسته و درحال درگوشی صحبت کردن بود و نامجون بی توجه به همه و زِ غوغای جهان فارغ درحال خوردن پنجمین موزش.

تهیونگ کلافه از سکوت خونه از جاش بلند شد و گفت: -من می رم حمام. کوک! می شه باهام بیای، کارت دارم.

جانگ کوک سرش رو بلند کرد و با دیدنش بالاخره دست از سر گوشی اش برداشت و به سمت همسرِ کلافه اش راهی شد و متوجه دو جفت چشم مشتاق که با خباثت بدرقه اشون می کردند، نشد.

پسرِ بزرگتر اول وارد اتاق شد و جانگ کوک به محض ورودش با تعجب پرسید: +چیکارم داری؟

-حواست به سوهی و جین هیونگ باشه!
تهیونگ بی معطلی هشدار داد و پسرِ کوچکتر با ابروهای بالا رفته، پرسید: +چرا؟

تهیونگ درحالی که حوله اش رو برمی داشت، لباس هایی که بعد از استحمام قرار بود بپوشه رو هم روی تخت انداخت و بالاخره به سمت حمام رفت، با چشم های ریز شده که نشون از تفکرش بود، جواب داد: -حس خوبی به پِچ پِچ کردنشون ندارم! می دونم یک توطئه از سمتشون در انتظارمونه.

جانگ کوک خیلی حرف های پسر رو قبول نداشت اما برای اطمینان خاطرش، سینه سپر کرد، دستی به سینه اش کوبید و با لحن بمی گفت: +نترس شوهرم! شوهرت مثل کوه پشتته و حواسش به تمام توطئه ها هست.

تهیونگ به ژست بامزه ای که گرفته بود، خندید و بدون حرفی اضافه وارد سرویس بهداشتی شد و امیدوار بود در نبودش اتفاق بدی نیفته، هر چند که زیاد دلخوش به امیدواری هاش نبود.

****

جین موذیانه به جانگ کوک که درحال بازی کردن با دوست پسرش بود، نگاه کرد و با حالتی که تظاهر به ناراحتی می کرد، جلو رفت.
*جانگ کوک!

جانگ کوک همون طور که شش دُنگ حواسش به صفحه ی تلویزیون و در تلاش برای بردن بود، جواب داد: +بله هیونگ!

جین سعی کرد جلوی خنده اش رو بگیره و با بغض تصنعی و برنامه ریزی شده اش نالید: *می شه بری حمام؟ آخه تهیونگ گفت برم پشتش رو کیسه بکشم اما من دستم درد می کنه، نمی تونم.

نامجون که از نقشه مادربزرگ و جین خبر نداشت با خونسردی گفت: =جینی تو که دستت سالمه و درد نداشت...

هنوز جمله ی پسرِ بخت برگشته کامل از دهنش خارج نشده بود که ضربه ی محکمی به پهلوش از جانب پسرِ بزرگتر خشمگین نصیب شد.
جین زیرلب غرید: *درد می کنه بیب!

نامجون از درد پهلوش آخی زیرلب گفت و بعد از چشم غره ای که از طرف دو نفر نثارش شد سکوت رو ترجیح داد و درمونده به بازی کردنش ادامه داد.

جانگ کوک درحالی که حواسش همچنان به بازی بود و متوجه جو بهم ریخته ی بین اون ها نشده بود، زیرلب با بهت گفت: +مگه هنوز کسی هست که پشتش رو کیسه بکشه؟

Crazy loversDonde viven las historias. Descúbrelo ahora