(هشدار❗
دوستان این پارت شامل یک بخشی از اسمات هست پس اگه دوست نداشتید،بخونید لطفا از جایی که زدم شروع و تا پایانش نخونید.
ممنون از شما عزیزان ❤)***
بی سر و صدا وارد سالن نیمه تاریک خونه شد و چمدونش رو گوشه ی دیوار گذاشت.
دست هاش رو بالا سرش برد و بدن خشکیده اش رو کشید و با لذت به صدای ناله ی استخوان هاش گوش سپرد.به اطراف نگاهی انداخت و با دیدن هیکل پسری که روی صندلی نشسته و سرش رو روی دست هاش گذاشته و انگار خوابیده بود، لبخند زد.
همسرش تا الان منتظر اومدنش بود؟آهی کشید و به سمت جانگ کوکش قدم برداشت.
قرار بود ساعت ده شب سئول باشه اما به خاطر شرایط آب و هوا و تاخیر در پرواز ساعت سه صبح به خونه رسید.
دستش رو به سمت صورت جانگ کوک دراز کرد و به نرمی موهای ریخته شده روی پیشونی اش رو کنار زد و غرق دیدن صورت اخم آلود همسرش شد.
انقدر محو دیدن نیم رُخش بود که حتی صدای پِچ پِچ آدم هایی که روی پله ها بودند رو نشنید و فقط آروم سرش رو جلو برد تا لب های غنچه ی همسرش رو بعد از دو روز ببوسه و درست قبل از اینکه لب هاش بتونه بهشتش رو لمس کنه ضربه ای از پشت به سرش برخورد کرد و صدای آخش باعث بیدار شدن جانگ کوک از خواب شد.***
پشت سرش به شدت درد می کرد و حس سنگینی پلک هاش باعث می شد نتونه چشم باز کنه و به صداهای اطرافش بگه که ساکت بشن.
&من که گفتم تهیونگه!
یونگی یا خونسردی پا روی پا انداخت و جمله اش رو گفت که ریوجین چشم غره ای نثارش کرد و با تمسخر در جوابش گفت.
¥نه، اوپا! دقیقاً همین خود تو بودی که اومدی گفتی، یک دزد بی سر و پا داره کوکی رو می ماله.یونگی اخم کرد و ناراضی لب هاش رو آویزون کرد.
&خب بد گفتم؟ واقعاً داشت می مالیدش.جانگ کوک با خشم چشم از تهیونگش که بر اثر ضربه ای که با ماهتابه ی یونگی به سرش خورده و بی هوش رو مبل افتاده بود، گرفت و غرید: +همه اتون ساکت بشید! زدید شوهرم رو ناقص کردید، فقط می خوام بلایی سرش اومده باشه از پایین تنه دارتون می زنم.
یونگی که بیشترین تقصیر رو داشت، به سرعت پاهاش رو بهم فشرد و سعی کرد تا جایی که می تونه از جانگ کوک دور بشه که جیمین با تمسخر برای تغییر دادن فضا گفت: ×حالا خوبه توهم، یکم خجالت بکش از هیونگ هات. هی شوهرم، شوهرم راه انداخته!
جانگ کوک عصبی نگاهش کرد و با لحنی گستاخ جواب داد: +همسرمه دوست دارم صداش بزنم، به تو چه جوجه؟
جیمین عصبی از شنیدن نقطه ضعفش دست هاش رو مُشت کرد، حالت دفاع گرفت و درحالی که روی پاهاش عقب و جلو می رفت، غرید: ×به من می گی جوجه، پسره ی خرگوش نما؟ الان حالیت می کنم! بیا جلو!
YOU ARE READING
Crazy lovers
Fanfictionکی فکرش رو میکرد جانگکوک به ظاهر فاکر، یک باکرهی آسکشوال باشه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: namjin,sope ژانر: عاشقانه، طنز، فلاف، چت استوری، کمی اسمات و... وضعیت فیک: کامل شده.