part 8

4.6K 832 205
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

***

¥وای جانگ کوک این عالیه پسرم!

مادرِ تهیونگ با ولع قاشق دیگه ای از غذا رو توی دهنش گذاشت و از دستپخت دامادش تعریف کرد.

تهیونگ کنار جانگ کوک نشسته و با اشتها از غذاش می خورد و از تعریف های خانواده اش حسابی کیفور بود.
انگار اون بود که غذا رو پخته و تمام زحمات رو کشیده.
برای پسرِ بزرگتر هیچ اهمیتی نداشت که خودش آشپز نبوده، همین که همچین همسرِ هنرمندی داشت بیشتر به مذاقش خوش اومده بود.

تهیونگ چشم هاش رو از روی لذت بست، هومی گفت و غذای توی دهنش رو قورت داد.
-عزیزم! این فوق العاده است. باید قول بدی بازم از این غذای خوشمزه ات درست کنی!

جانگ کوک با حرص نگاهی بهش انداخت.
تمام بدنش از درد زِق زِق می کرد و از خستگی حتی نای حرف زدن نداشت.
چشم هاش رو توی حدقه چرخوند، دلش نمی خواست حرفی بزنه ولی وقتی نگاه خیره و زیرزیرکی پدر و مادرِ پسرِ بزرگتر رو روی خودش دید، لبخند به ظاهر ژکوندی زد و گفت: +حتماً عزیزم!

و زیرلب بدون اینکه کسی بشنوه با لحن غضب آلودی ادامه داد: +و البته قبلش مطمئن می شم که توش سم ریخته باشم.

برخلاف انتظارش تهیونگ حرفش رو شنید و باعث شد به خنده بیافته و در سکوت به خوردن غذاش ادامه بده.

¥تهیونگ!
با شنیدن اسمش سرش رو بلند کرد و منتظر به مادرش چشم دوخت.
¥سوهی داره برمی گرده!

با شنیدن این اسم کمتر از چند ثانیه چشم هاش از ترس گرد شد و جانگ کوک با دیدن واکنش پسرِ بزرگتر شوکه.

-امکان نداره! بگو که داری شوخی می کنی مامان!

مادرش که همه ی سعی اش رو برای نخندیدن به لحن نالانِ پسرش می کرد، به زور سری به نشونه ی منفی تکون داد و باعث شد ناله ی معترض تهیونگ بلند بشه.

جانگ کوک که از جو پیش اومده متعجب شده بود، با بهت و اخم های درهم پرسید: +سوهی کیه؟

پایان پارت هشتم.

سلام خوشگلای من 🤩😍💕
من برگشتم با پارت جدید 🤩

به نظرتون سوهی کیه؟ 🤭🤔
عاشق لجبازی های این دو بشرم 😁🤣🤣

راستی خوشگلا پارت های اول کوتاه هستن یکم بریم جلوتر طولانی تر میشه 😊😊

و نویسنده از وضع کامنت ها به شدت ناراحته
چلا انقدر کمه 😭😭😭🥺🥺🥺
بغض کردم و اشتیاقی برای نوشتن ندارم
😭😭🥺🥺


ووت و نظر یادتون نره خوشگلا 🧡🧡💜💜
دوستون دارم تا پارت بعد عشقای من 🧡❤💜

Crazy loversWhere stories live. Discover now