همه خسته و خواب آلود بعد از دو ساعت کوه نوردی، کنار هم لَم داده بودند و تقریباً زیر نور خورشید چُرت می زدند.یونگی با بدخلقی توی بغل ریوجینِ بیچاره که به زور از دوست پسرش جداش کرده بود، جا به جا شد و عملاً دوست پسرش رو که ازش می خواست سر روی پاهای اون بزاره رو نادیده گرفت و به نقطه ی چپش دایورت کرد.
هنوز هم از پسرِ کوچکتر که اون رو مجبور کرده بود، ساعت پنجِ صبح از خوابش بزنه و به کوه نوردی بیاد، ناراحت بود؛ پس تا جایی که می تونست بدخلقی می کرد.جانگ کوک و جیمین کنار هم روی زیر انداز دراز کشیده و تقریباً صدای خُر و پُفشون باعث آلودگی صوتی شده و باعث فراری دادن هوسوکِ بیچاره که سرسام گرفته بود، شدند.
نامجون با خستگی یک لقمه از نون تست و مربای توت فرنگی اش رو خورد و به جین و سوهی که با روحیه ی شاد و خستگی ناپذیر درحال سلفی گرفتن و لذت بردن از فضا بودند، اشاره کرد و به تهیونگ گفت: =مثل اینکه سوهی واقعاً مُخه جینی رو زده! اومدیم زندگی تو رو درست کنیم اما زندگی خودمون به باد رفت، هی روزگار! به نظرت درست حدس زدم، ته ته؟
تهیونگ دست به سینه شد، لقمه ی توی دهنش رو قورت داد.
سرش رو روی شونه ی نامجون جا به جا کرد و زیرلب جواب داد: -تنها کسی که به جوک های بی مزه و بابابزرگی جین می خنده و از علایق مشترکشون هم لذت می برن، سوهیه! به نظرت درست حدس زدی یا نه؟نامجون نگاهی به تهیونگ که متفکر بهش زل زده بود، انداخت و بعد از چند ثانیه نتیجه گیری آهی کشید و زیرلب جواب داد: =شوهرم از دستم در رفت و این تقصیر توعه!
تهیونگ زیرچشمی بهش نگاهی انداخت و با طعنه گفت: -اولاً که بابایی خودم از جینی تو بهتره و مطمئن باش سوهی به جینی چشم نداره و تا آخر عمر شوهرت بیخ ریش خودته. دوماً با اون صداهایی که دیشب شما درمی آوردید، خیلی دیره که جین هیونگ از دستت در نرفته!
نامجون چینی به بینی اش داد و غرید: =دیشب واقعاً کاری نکردیم بچه! چرا قبول نمی کنی که اشتباه کردی و ذهنت منحرفه؟ درضمن اونی که همیشه سخت می گیره جینه باید ببینی بعدش منِ بیچاره به چه روزی می افتم.
پسرِ کوچکتر به پسرِ بزرگتر با جدیت نگاه کرد و ناگهان ویشگونِ محکمی از بازوی عضله ای که همیشه بهش چشمک می زد و با زبون و بی زبونی می گفت 《بیا من رو گاز بگیر!》و اون از ترس جین هیونگ به سراغش نمی رفت، گرفت و با حرص غرید: -بعد می گه من اشتباه برداشت کردم و ذهنم منحرفه! منظورم این بود که جین هیونگ از شدت خنگ بودنت باید زودتر ولت می کرد ولی ذهن منحرفت داشت به یک جای دیگه می اندیشید!
نامجون بازوش رو از روی هودی اش مالید، لب هاش رو غنچه کرد و با لحن بامزه اش شروع به غر غر کردن کرد.
=من خنگ نیستم، آی کیوی من صد و چهل و هشته.
VOUS LISEZ
Crazy lovers
Fanfictionکی فکرش رو میکرد جانگکوک به ظاهر فاکر، یک باکرهی آسکشوال باشه؟ کاپل اصلی: kookv/vkook کاپل فرعی: namjin,sope ژانر: عاشقانه، طنز، فلاف، چت استوری، کمی اسمات و... وضعیت فیک: کامل شده.