Part14

386 103 12
                                    

سلام همچنان من اومدم😂💚💙

بگم که این پارت از کیوتیه بسیار بسیار زیادی برخورداره 🥺🥰

امیدوارم خوشتون بیاد😉💖

______________________________

هری که دیگه دهنش از اون حد باز تر نمی شد با ناباوری و تعجب به اوتم خیره بود و لویی که حالا کامل فهمیده بود قضیه از چه قراره، نگران آینده ی هری شده بود.

هری با کلافگی سر خودش رو تکون داد و گفت.

هری: آخه چطور ممکنه...این امکان نداره.

اوتم با ملایمت هری رو به آرامش دعوت کرد و گفت.

اوتم: هری لطفا آروم باش تو هنوز کامل حالت سر جاش نیست، درکت میکنم هضم تمام این ها سخته اما باهاش کنار میای به مرور زمان.

هری رو تختی زیر دستش رو تو مشتس فشرد و نگاه نگرانش رو به لویی داد.

لویی با این که خودش خیلی بیشتر نگران بود اما تو اون زمان تصمیم گرفت به خودش اهمیت نده و حواسش رو به هری بده، برای همین لبخندی به روی هری زد و با دست چپش که روی کمر اون بود، بین شونه هاش رو نوازش کرد.

چند ساعتی گذشته بود و حالا هری با خوندن چند کتاب عجیب و غریب تقریبا تونسته بود این موضوع رو درک کنه و باهاش کنار بیاد.

در تمام این مدت لویی از کنار هری جنب نخورده بود و سعی می کرد تا اون رو آروم نگه داره.

لویی: میخوای بریم کمی توی قصر بچرخیم؟ قصر اِلف ها خیلی زیباست مطمئنم از دیدنش پشیمون نمی شی.

هری که هنوز کمی از لویی خجالت می کشید لبخندی زد و با تکون دادن سرش به لویی جواب مثبت داد.

لویی با لبخند دندون نمایی دست هری رو کشید و اون رو از اتاق اوتم بیرون آورد.
هری همین که به بیرون اتاق رفت سعی کرد با دیدن زیبایی ای که پیشه روشه پس نیفته. این قصر از هر زیبایی زیبا تر بود.

قصر هیچ دیواری نداشت و شاخه و ریشه های درخت ها طوری به هم پیچیده بودن که انگار قصر دارای دیوار های سخت و محکمیه.

هری محو زیباییه قصر بود و لویی محو زیباییه هری. از پله هایی که از جنس ریشه ی درختان بودن و گل های ریز رنگارنگ از کنار اون ها رشت کرده بود پایین اومدن و هری حالا متوجه پری های کوچولویی که درخششون رنگارنگ بود شده بود.

یکی از پری ها به جلوی صورت اون اومد و جلوی صورت هری بال میزد و به اون خیره بود، هری محو زیباییه اون موجود کوچولو شده بود که ناگهان اون پریه زبل دماغ هری رو گاز گرفت و فرار کرد هری آخی گفت و با اون صدای دلنشینی شروع به خندیدن کرد.

لویی که تا این لحظه چشم از روی هری بر نمی داشت با این اتفاق به جلوی هری رفت و همینطور که اون موجود زبل و شیطون رو فوحش می داد گفت.

MY DRAGON KING(Larry)Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum