Taehyung pov :
دلم میخواست بیشتر پیشش باشم و باهاش آشنا بشم اما خب به چه دلیلی ؟ شاید فقط یه کراش سادست اره فقط یه کراش کوچولو زدم روش همین !
خیلی ضایع دارم بهش نگاه میکنم دوباره گونه هاش سرخ شده
Others pov :
تهیونگ بعد سرفه الکی ای که کرد از کوک پرسید
ام میتونم اسمتون رو بدونم ؟
جونگ کوک بعد اینکه کمی از سرخی صورتش کم کرد با کمی لکنت خودش رو معرفی کرد اسم من جونگ کوکه هیونگ منو کوکی صدا میکنه !
تهیونگ به مرحله خودزنی رسیده بود و با خودش فکر میکرد اگه این بچه بیاد تو کمپانی و مجبور باشه هر روز ببینتش حتما دچار بیماری قلبی میشه !
جو بینشون کمی معذب کننده داشت میشد که با صدای تهیونگ سکوت بینشون شکست
میتونم سنتون رو بدونم ؟ باید این اطلاعات رو برای استخدامتون داشته باشم
کوکی داشت فکر میکرد که باید راستشو بگه یا نه چون اون توی بار بود اگه راستش رو میگفت این آقای جذاب فک میکرد دروغ میگه و حتما اگه فردا جین هیونگ اجازه رفتن به کمپانی رو میداد به خواطر دروغ گویی اونو استخدام نمیکردن
و کوکی بازم مجبور میشد کلی تو بار کار کنه و حتما بازم به خواطر شرایط نمیتونست تا مدت ها توی لیتل اسپیسش فرو بره
و از دنیای بیرون آزاد باشه و مهم تر از همه باید غید آرزو های شکلاتیش رو میزد !
اما قطعا برای استخدامش باید تمام مشخصات رو همراه مدرک بهشون میداد و اونوقت قضیه پیچیده تر میشد
این شرایط برای کوکی کمی سخت بود و اون نمی تونست این استرس رو توی مغذ کوچیکش تحمل کنه
پس طی یک تصمیم ناگهانی تصمیم گرفت که واقعیت رو بگه
با کمی من من گفت اممم من من چند هفته دیگه ۱۷ سالم میشه !
تهیونگ با خودش گفت خب تقریبا درست حدس زدم اما به قیافش میخوره از این کوچولو تر باشه در هر صورت مشکلی نیست که به سن قانونی نرسیده خیلی از سنین کمتری این کارو شروع میکنن و با چهره ای که کوکی داره مطمئنا قراره خیلی معروف بشه اه از الان دارم تصورش میکنم اما سوالی ذهنم درگیر کرده بود و اینم اینه که یه بچه ۱۶ ساله توی بار چیکار میکنه و چرا داره تو این سن به عنوان پیشخدمت کار میکنه ؟
سعی کردم تو این چیزا دخالت نکنم و بعدا از این قضیه سر در بیارم !
تهیونگ بعد هومی که کرد گفت : خب این عالیه همون طور که گفتم این بهترین سن برای شروع این کار هست
تهیونگ که دید دیگه بیش از این نمیتونه بحث رو کش بده با فکر اینکه فردا میتونه اون کیوتک رو دوباره ببینه پس بهتره فعلا بیخیال شه گفت
YOU ARE READING
little kook
Fanfictionجونگ کوک یه لیتله ولی به خواطر مرگ پدر و مادرش مجبور میشه همراه هیونگش توی بار کار کنه تهیونگ رئیس بزرگترین کمپانی سرگرمی کره که همراه هیونگاش به بار میره و بارمن بانی فیس توجهشو جلب میکنه و برای همین پیشنهادی بهش میده !! چه اتفاقی برای لیتل این د...
