part15

1.4K 190 39
                                    

جین در حالی که کوک رو بغل کرده بود روی میز ناهار خوری نشست و تهیونگ هم همونطوری با ابرو های بالارفته  دست به سینه روبروش نشست

جین سرشو نزدیک به گوش کوک برد

_ کوکی چند وقته با عروسکات بازی نکردی مگه نه ؟ فک کنم اونا دلشون برات تنگ شده نظرت چیه که بری وقتتو با اونا بگذرونی ؟ تا اون موقع هیونگی هم میز ناهار آماده میکنه

کوک یه نگاه دودلی به تهیونگ و جین کرد اون میترسید اگر بره  تهیونگ هم از خونه بره بیرون و دیگه نتونه باهاش بازی کنه !

_ اگه کوکو بله تهیونگی هنوزم می مونه؟

تهیونگ نگاه نرم شدش رو به کوک انداخت و لبخند ملیحی رو لبش نشست

_ البته کوکو بعد ناهار میتونیم کلی بازی کنیم میتونی با خیال راحت به دوستات برسی

کوک لبخند خرگوشی ای به تهیونگ زد و از روی پای هیونگش بلند شد و ثانیه ای بعد دیگه اثری از کوکی تو آشپز خونه نبود

جین کمی معذب تو جاش تکون خورد و زیر چشمی نگاهی به رئیسش کرد

_ اهم

_ اهم؟

_ ارهههع خب کوک لیتله هوففففف
میشه اینجوری نگاهم نکنی انگار که قاتل پدرتم!

جین خیلی سریع بدون گفتن هیچ مقدمه ای اصل مطلب رو گفت و چشم غره ای به تهیونگ کرد
انگاری که جین از تهیونگ طلبکاره !

تهیونگ هنگ کرده نگاهی به جین کرد و از پررویی فرد مقابلش نمیدونست چی بگه

_ ودف من ؟ چرا یه دفعه جو میگیرت ؟
و چرا حالا تو داری جوری نگاهم میکنی  انگار من ارث پدرتو خوردم؟
و اینکه دلیل اینجوری نگاه کردنم این بود که خیلی خوب میشد اگر میدونستم که شخصی که دارم استخدام میکنم یه لیتله!

_ توقع نداشتی که بهت می گفتم اگر چیزی بهت می گفتم به نظرت قبول میشدیم ؟
کی یه شخصی که هر لحظه ممکنه لوس بازی در بیاره و بچه بشه رو به عنوان مدل استخدام میکنه ؟

جین همه این حرفا رو با عصبانیت زد و بعد از ۲ ثانیه انگار که تازه به خودش اومده هوفی کرد و سرشو بین دستاش گرفت

_ ببخشید هیچ کدوم از اینا تقصیر تو نبود و من الکی سرت داد زدم فقط این چند روز خیلی فشار روم بوده

_ سعی میکنم درکت کنم


_ چیزی از فضای لیتلی میدونی ؟ به نظر خیلی متعجب نمیومدی وقتی اومدی پایین

_ یه چیزایی شنیدم دربارش اطلاعات کاملی ندارم
در ضمن میخواستم بگم من قرار نیست شما دو تارو اخراج کنم و هر دو میتونین ازم به کمپانی بیاید و حالا که خودم شرایط کوک رو میدونم قطعا درکش میکنم و سعی میکنم اوضاع رو جوری که راحته کنترل کنم

little kookTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang