part9

1.3K 181 14
                                    

شب شده بود و اون ها به خونه برگشته بودن و کوک بزور تا اینجا خودشو نگه داشته بود تا دوباره کوچک نشه بعد اون اتفاق لحظه ای نبود که به اون مرد چندش و دست هاش روی بدنش فکر نکنه صحنه هایی از زمانی که دست اون مرد تو شلوارش بود و داشت بزور میمالوندش تو  ذهنش میومد و باعث میشد بخواد گریه کنه و تا میتونه بدنشو چنگ بندازه  !

و الان دنبال دلیلی بود تا بدون اینکه هیونگش متوجه اشفتگیش بشه وارد دنیای کودکانش بشه نه اینکه نتونه با بستن چشماش خیلی راحت کوک کوچولو بشه نه همینجوریشم بزور بزرگ مونده بود اون فقط نمیخواست جین بهش شک کنه که چرا به محض رسیدن به خونه وارد لیتلیش شده اونم بدون دلیل با دیدن عروسک بانیش دلیلی که دنبالش ود رو پیدا کرد به طرف عروسکش رفت و اونو تو آغوشش کشید



و لحظاتی بعد از باز کردن چشماش این کوک ۵ ساله ای بود بعد نگاه کوچیکی به جین هیونگش که داشت لباساشو به در ورودی اویزون میکرد به طرف اتاقش رفت در اتاقشو قفل کرد و یه راست سمت حموم رفت

دوش آب رو باز کرد زیرش نشست و زانو هاشو تو دلش جمع کرد و سرشو رو روی زانوش گزاشت اون حتی بعد از ۱۰ سال کوچک شدن نمی تونست به همین زودی اون دستایی که به بدنش کشیده میشدن رو فراموش کنه  کم کم اشکاش جاری شدن و با یادآوری اون آدم ترسناک که هم جونگ کوک بزرگ رو اذیت کرده بود هم خودش رو لرزی کرد اگه اینجا میومد چی ؟ نگاهشو به در داد و سکسکه ای از ترس کرد

نه هیونگش اینجا بود و نمیزاشت اتفاقی براش بیوفته مگه نه ؟


وقتی نگاهش به شکمش افتاد دوباره شروع به گریه کرد ردای قرمزی که جای دست اون مرد بود روی پوست دیده میشد ناگهان حس خفگی بهش دست داد و محکم دستشو جای چنگا کشید با شدت بیشتری شروع به گریه کرد با یه دستش گلوشو گرفته بود و با دست دیگش تلاش میکرد اون رد هارو بشوره


هق هقاش تو حموم پیچیده بود و با صدای آب محو میشد


_ هق هق ولی من کال بدی با اون آقاهه نکردم پس هق پس چلا؟ 


نمیدونست چقد گذشته و اون تا اون موقع گریه کرده بود با افتادن چشمش به اردک و جوجه های که گوشه حموم نشسته بودن و داشتن نگاش میکردن همه چیزو فراموش کرد و هین بلندی کشید

_ هیننن سما ها از اون موگع تا حالا دالید به من نگاه میکونید؟
اما من لوختم  شماها داشتید به اعضای کصوصیم نیگاه میکلدید اره ؟

اخماشو در هم کشید و با دستاش خودشو بیشتر پوشوند همون جوری رو زمین سر خورد تا به عروسکاش برسه یکی یکی پشتشونو به خودش کرد

بلند شد ایستاد و اخماشو  در هم کشید و دستاشو به کمرش زد



_ شما ها قلاله تنبیه بسید امشب از بگل خبلی نیست تا یاد بگیلید ته نباید به اعضای خصوصی بگیه نگاه تنید  حالا هم همینجولی پستتون به کوکی باسه تا اون خودسو خوشبو تنه و مث یه پسر اگا پیش هیونگش بله و شما هالو تهنا بزاله پسلای بد بد
 

little kookWhere stories live. Discover now