part7

1.4K 195 28
                                    


از در ها رد شدن و بیرون رفتن به محض بیرون اومدن از ساختمان این کوک بود که با هیجان بغل هیونگش پریده بود  و خوشحالیش نه تنها به خواطر خودش بلکه به خواطر هیونگ عزیزش غیر قابل انکار بود

_ هیونگی باورم نمیشه میتونم تو رو همراهم داشته باشم هر چند هنوز یه مرحله مونده تا قبول شیم ولی شنیدی که اون آقاهه چی گفت ! از نظرش ما قبول میشیم

جین لبخند مهربونی بهش زد هر چند به اندازه کوک خوشبین نبود چرا که زندگی چندان روی خوشی بهش نشون نداده بود که بتونه الکی خودش رو امیدوار یکنه و سعی میکرد واقع بین باشه

_ درسته عزیزم منم خیلی خوشحالم  و نمیخوام ناراحتت کنم ولی به نظرم باید واقع بینانه به موضوع نگاه کنیم و پل های پشت سرمون رو خراب نکنیم امروز به زور مرخصی گرفتیم درسته؟ اگر استفا بدیم و قبول نشده باشیم تست رو باید چیکار کنیم؟هوم؟
اصلا دلم نمیخواد که خیلی امیدوار باشی و اگه قبول نشدیم به روحیاتت ضربه ای بخوره هوم ؟ پس امروز رو هم میریم سر کار و خیلی هم به قبولی تو این تست فکر نمیکنیم باشه پرنس من؟

_ اهوم قبوله ! منم بهش فک نمیکنم  امروزم میریم سر کار باهم ولی بعدش باید بهم نودل بدی با طعم پنیریشم باشه قبول؟

_  البته پرنس زیبای من بهتره سریعتر بریم تا اون پیر خرفت به خواطر ۲ ساعت مرخصی به قتل نرسوندمون

کوک خنده شیرینی کرد و از بغل جین هیونگش بیرون اومد و تلاش کرد فکرش رو طبق چیزایی که جین گفت منحرف کنه و خیلی امیدوار به زندگی ای رویایی که توی تخیلاتش با رسیدن به اون شغل ممکن میشد نکنه  


30 minutes later :


از تاکسی پیاده شدن و با سرعت زیادی شروع به دویدن وردن تا به بار برسن از در رد شدن و به رختکن رفتن  تو راه به هیونایی که با خنده داشت نگاشون میکرد چشم غره رفتن خیلی سریع پیشبندشون رو بستن هر کدوم شروع به کاری کردن امروز بار شلوغ به نظر میرسید و این برای هیچکدوم مخصوصا کوک خوشایند نبود چون شلوغی برابره با ادمای مستی که هیچی از دنیای اطرافشون نمیفهمن و فقط بقیرو دستمالی میکنن !




کوک داشت سفارشات مشروب رو میبرد و تلاش میکرد به ادمای دیوونه ای که جوری میرقصیدن انگار هیچ مشکلی تو دنیا ندارن برخورد نکنه

سر میز مورد نظر رفت و نیم نگاهی به پیر مردی با نیشخند چندش که با نگاهش  دختری که نزدیکش در حال رقص بود رو میخورد کرد آب دهنش رو از ترس قورت داد و خیلی سریع پشتش رو به مرد کرد و سعی کرد خیلی نامحسوس از جلوی مرد رد شه که این نقشه در کثری از ثانیه با کشیده شدن دستش و پرتاب شدن تو بغل اون شیطان پیر با شکست مواجه شد کوک از ترس گریش گرفته بود و  تمام محتویات معدش رو تو حلقش حس میکرد و داشت اختیار ادرارش رو هم از دست میداد !
پیر مرد دستشو توی شلوار کوک کرد و با نیشخند چندشش  فشاری به عضو خصوصی کوک وارد کرد




little kookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora