part4

1.6K 205 24
                                    

Others pov :

ساعت نزدیکای ۹ شب بود که بعد جمع کردم اخرین دور شیفتشون تموم شد و با گرفتن تاکسی به خونه برگشتن جین کمی نگران کوک بود

چون یک هفته ای میشد که کوک نتونسته بود به خواطر شرایط و شیفت های کاریش وارد لیتل اسپیسش بشه

پس امشب تصمیم داشت کمی بهش استراحت بده تا بتونه کوکی کوچولو رو ببینه

وقتی کوک برای شستن دست هاش رفت دستشویی
به اتاق کوک رفت تا عروسکای مورد علاقه و اسباب بازیاش رو بیاره براش تلوزیون و روشن کرد و کارتون مورد علاقش که پوکویو بود رو براش گزاشت

میدونست جونگ کوک فقط کافیه چشمش به کارتون در حال پخش بخوره تا وارد لیتلیش بشه به آشپزخونه رفت تا خوراکی هایی که کوکی دوست داره رو براش آماده کنه با صدایی که از اتاق شنید لبخندی زد و پیش کوک رفت

هیونگی بدین چی داله پخش میسه !
پوتویو نداش تون پوتویو شبیه منه من پوتویو ام تو دلت میخاد ته الی باشی ؟ ببین الی  صولتی عه این لنگ مورد علاگه تو عه

(هیونگی ببین چی داره پخش میشه ! پوکیو نگاش کن پوکویو شبیه منه  من پوکویو ام دلت میخواد تو الی باشی ؟ ببین الی صورتی این رنگ مورد علاقه توعه)

بعد گفتن حرفاش با ذوق و صدای بلند سریع ار مبل پرید پایین و با دیدن اسباب بازیاش چشماش برقی زد و با خنده عروسک خرگوش که بانی نام دشست رو برداشت و سفت بغل کرد 

بانیی  میدونی کوکی چگد دلش تند بود ؟ اون همش میکاست با تو بازی تنه اما جونگ کوکی کلی کال داشت !  تو ته با من گهل نمیکنی ؟

(بانی میدونی کوکی چقد دلش تنگ بود ؟ اون همش میخواست با تو بازی کنه اما جونگ کوکی کلی کار داشت ! تو که با من قهر نمیکنی ؟ )

تو منو کیلی دوس داری مگه نه ؟ و اه ببین پوتویو رو ما میتونیم با هم پوتویو ببینیم  و هیونگی هیونگی  تو قلاله با ما بازی تنی مگه نه ؟ و بهمون از اون خولاکی های توشمزه بیدی

(تو منو خیلی دوس داری مگه نه ؟ و اه ببین پوکویو رو ما میتونیم با هم پوکویو ببینیم و هیونگی هیونگی تو قراره با ما بازی کنی مگه نه ؟ و بهمون از اون خوراکی های خوشمزه بدی )

جین با دیدن کوکی و شیرین بازیاش که هیچ وقت براش عادی نمرشو دستشویی قلبش گزاشت و سعی کرد با چیگونه کردم صداش کوکی رو همراهی کنه

اه اه البته دونسنگ کوچولوی خودم ما قراره امشب کلی بازی کنیم و هیونگی برات  از اون دوکبوکی های خوشمزه درست کنه و اما قبلش از اون توت فرنگی هایی که باعث میشن پروانه ها تو دل کوچولوت پرواز کنن  برات بیارم

کوکی با ذوق بپر بپر کرد و با چشمای پر شوقش گفت اله اله اماهیونگی ما موتونیم ته به بانی هم توت پلنگی بیدیم؟ خو اونم تلش میکاد و ناراحت میشه تازه بانی با کوکی گهل کلده تون کوکی نتونست به گولش عمل تنه و زود بیاد پیشش

little kookWhere stories live. Discover now