part16

1.4K 190 75
                                    

با دیدن اسم Charming school روی گوشیش ابروهاش رو بالا داد بهتره اون چیزی که فکر میکرد نباشه!

با گفتن اینکه شما ادامه بدید از آشپزخونه خارج شد تا به تماس جواب بده

_ بفرمایید

_آقای کیم ؟

_ خودمم اتفاقی افتاده ؟

_ یه مشکلی بین دنیل و بچه ها به وجود اومده ممنون میشم اگر بیاید مدرسه

_ تا چند دقیقه دیگه خودمو میرسونم

_ بله ممنونم

گوشی رو قطع کرد و هوفی از کلافگی کشید اون بچه هفته ی یبار اگر تو مدرسه دعوا نمیکرد هفتش تموم نمی شد!

به آشپزخونه برگشت و کوکی ای رو دید که با اشتیاق پیتزاش رو میخوره و با احساس حضورش با چشمای گرد ودهانی پر برگشت و نگاهش کرد

_ اممم من یه کاری برام پیش اومده باید جایی برم ببخشید نمیتونم همراهیتون کنم ولی وقت زیاده و یه بار دیگه میتونیم با هم پیتزا بخوریم

جین سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد
_ از اونجایی که رئیسی و سرت شلوغه اشکالی نداره

وبعد از چرخوندن چشمهاش به خوردنش ادامه داد

جونگ کوک که همون جوری با دهانی پر لباش آویزون شده بود با خودش زمزمه کرد
_ اومممم ولی میخواستیم بریم پارک پایین خونمون

تهیونگ که شنیده بود لبخند کوچیکی بهش زد

_ میخوای همراهم بیای ؟ بعد انجام کارم با هم بریم پارک هوم؟

جونگ کوک با فهمیدن اینکه اون حرفو تو دلش نه بلکه بلند گفته گونه هاش سرخ شد و سعی کرد انکار کنه
_ اوه نه ز..زحمتتون میشه

_ بهتره از این کلمه برای من استفاده نکنی !
من خودم بهت پیشنهاد دادم و باور کن اگر زحمتی برام باشه هیچوقت ازت درخواست نمیکنم

جونگ کوک تحت تاثیر کلمات تهیونگ بود و با شنیدن لحن محکمش دلش یه جوری شده بود

_ اه خب .. خب باشه
میشه یکم صبر کنید تا من لباسامو عوض کنم؟

_ البته بزار کمکت کنم

به سمت صندلی رفت و بازوی کوکی رو به نرمی گرفت و بعد از آشپزخونه محو شدن

و ما جینی رو داریم که با دهانی پر از پیتزا و حالتی ودف برای بار هزارم داشت بهشون نگاه میکرد

_ الان چیشد؟

تهیونگ پشت در دست به سینه منتظر ایستاده بود

جونگ کوک یه شلوار جین گشاد به رنگ ابی کمرنگ که پارگی نسبتا بزرگی روی رونش داشت و یک پلیور بنفش رنگ انتخاب کرد
و در آخر با پوشیدن جورابای سفید کارشو تموم کرد

little kookOnde histórias criam vida. Descubra agora