-سلام من امی هستم , هررریی???
لبخند از روی لبای امی افتاد و جایگزین شد به صورت شوکه شده)یعنی شکه شد(.اون با چشمای گشاد به هری خیره شد.هری کیفشو روی زمین انداخت و چشمای سبزش مثل امی گشاد شد.
-امی?تو اینجا چیکار می کنی?
هری به امی نزدیک شد ولی امی هنوز واستاده .هردوشون از دیدن همدیگه بعد از مدت طولانی سوپرایز شدن.
-من اینجا چیکار می کنم?تو اینجا چیکار می کنی?
امی به هری اشاره کرد ,هری جوابی نداد ولی امی واسه چند تانیه فکر کرد و چشاش دوباره گشاد شد.
-بهم نگو که تو هم اتاقیه منی!!
هری نیش خندی زد و همین جواب سوال ای بود.
-مدت زیادیه که همو ندیدیم عشقم.
هری گفت و امی چشاشو چرخوند.
-پس بغل من کجاست?
هری دستاشو برای امی باز کرد ولی امی دستاشو کنار زد و با فریاد از اتاق رفت بیرون.
-باشه امی ولی یادت باشه که ما الان با هم زندگی می کنیم پس دیر یا زود با هم صحبت می کنیم.
هری برای امی داد زد تا صداشو بشنوه
-تو به زودی بر می گردی امی
هری اینو گفت و یه نیش خند زد.
الان همه چیزی که امی بهش فکر می کنه اینه که اون الان چیکار می خواد بکنه??
ESTÁS LEYENDO
Roommates(Persian Translation)
Romanceچیکار می کنی اگه هم اتاقیت کسی باشه که بیشتر ازهمه ازش بدت میاد؟امی الان داره زندگی می کنه با دشمنش ،کسی که قلب اونو شکسته و اون ازش بدش میاد اون کسی نیست جز هری استایلز .