از دید هری
نور افتاب وقتی که بیدار شدم خورد توی صورتم.حس کردم دستی رو دور سینه هام و انگشتایی که تتو هامو لمس می کنه.من سعی کردم چشامو باز کنم و فقط چند لحظه طول کشید تا بفهمم چه اتفاقی افتاده.من پایینو نگاه کردم و امی رو دیدم.که توی دستام خوابیده و سرش رو سینمه و داره به خودش لبخند میزنه.
من یادم اومد که دیروز چی شده و همین باعث شد که من مثل اون بخند.من خیلی خوش حالم چون همه چیز خوبه و اتفاقی که الان افتاده رویا نیست.بلکه واقعیته.
-صبح بخیر.
من به امی گفتم و بهش با عشق نگاه کردم.اون سریعا پاشد و چش غره رفت و بعدش گونمو بوسید.
-صبح بخیر خوش هیکل.
اون چشمک زد ومن خندیدم و پشیونیشو بوس کردم.سکوت اتاقو فرا گرفته بود و امی اونو شکوند.
-تو اهنگی رو که دیروز خوندی رو نوشته بودی؟
اون بلند شد و دوباره لبخند زد و منم سرمو به نشونه بله تکون دادم.
-اره من نوشتم.
من می تونم تمام روز به اون نگاه کنم بدون اینکه خسته بشم.
-خیلی خوب و عالی بود دقیقا مثل خودت.
-و توهم عالی فرشته.
من گفتم و اون خندید.
-صدات عالیه منظورم اینه که قوی تعر و بهتر از قبلته و لیریکس اهنگ عالی بود مرسیHazz.
من به حرفاش خندیدم و دوباره بوسش کردم.
-و امیدوارم که دیشب خودمو به تو ثابت کرده باشم.
اون گفت و من خندیدم.
-اره ثابت کردی.در واقع زیادیم اثبات کردی.
ما خندیدیم و من به بغل دستم نگاه کردم تا زمانو ببینم. ساعت 12 بود و باورم نمیشه که ما اینقدر خوابیده باشیم.ما معمولا صبح زود تقریبا توی یه ساعت با هم بیدار می شدیم.
-وای باورم نمیشه ساعت 12.
-چی؟
امی با گیجی پرسید.
-الان ساعت 12.
من لبخند زدم و چشای امی گرد شد.
-لعنتی من کار دارم.چطوری اینقدر زیاد خوابیدیم؟
اون سریع بلند شد و تی شرت منو پوشید و بعد و از اتاقم رفت بیرون.اره ما اتاق منو انتخاب کرده بودیم.من بلند شدم و دوش گرفتم و حاضر شدم تا پسرا رو ببینم.من خسته شده بودم و کاریم نداشتم تا انجام بدم پس واسه ی چی اونارو نبینم؟
من بیرون اتاقم رفتم تا امی دیوونه رو ببینم که داره اپارتمانو واسه یه چیزی زیر و رو می کنه.
ESTÁS LEYENDO
Roommates(Persian Translation)
Romanceچیکار می کنی اگه هم اتاقیت کسی باشه که بیشتر ازهمه ازش بدت میاد؟امی الان داره زندگی می کنه با دشمنش ،کسی که قلب اونو شکسته و اون ازش بدش میاد اون کسی نیست جز هری استایلز .