Part Five

332 79 3
                                    


                                                   اشتیاق بی موقع

صبح بعد از اینکه لباسام رو عوض کردم وقتی به دانشگاه اومدم درس شروع شده بود و جونگکوک دوباره نیومده بود.

یه لحظه در رو زدن و جونگکوک اومد تو وقتی دیدمش شکه شدم. يه دستش  بانداژ داشت. اون یکی دستش هم زخمی شده بود.

خیلی شکسته دیده می‌شد.
وقتی اومد داخل فقط من نبودم که تعجب کردم بلکه کل کلاس شکه شده بودند.

استاد با پنهون کردن تعجبش بهش گفت سرجاش بشینه. بدون اینکه چیزی بگه جایی که هیچ کس نبود کنار آخرین پنجره کلاس نشست و از پنجره به بیرون نگاه کرد.
درس که تموم شد تو اون حال که نشسته بود دوستش پیشش رفت و بهش یه چیزی گفت جونگکوک با اون پاشد و از کلاس بیرون رفت. منم سرمو رو میز گذاشتم و شروع کردم به بیرون نگاه کردن.

نمیخواستم از کلاس بیرون برم بعد از اون اعتراف دیروز تحمل یونگی و جین هیونگ رو ندارم،به خاطر همین درستش این بود که از کلاس خارج نشم.

تو این فکرها غرق بودم که همه از کلاس بیرون رفته بودن و جونگکوک تنها به کلاس برگشت و رفت سرجاش تو ردیف آخر نشست.

دیگه فقط منو جونگکوک تو کلاس بودیم ولی از هم دیگه دور نشسته بودیم و فقط صدای نفسای هم دیگه رو می‌شنیدیم.

عجبا چرا اومد به کلاس؟ امروز خیلی ناراحت و کسل به نظر میاد. اگه قبلا بود برا اینکه با من یه جا نباشه از همه اول اون از کلاس بیرون میرفت. اما الان با اینکه میدونست من تو کلاس تنهام بازم به اینجا اومد.

یک لحظه با صدایی که شنیدم متعجب سرم رو از رو میز بلند کردم.
«میتونم اینجا بشینم؟ اینجا راحت تره» با سرم تایید کردم.
با اين حرکت ناگهاني هم خیلی تعجب کردم و هم خیلی هیجان زده شدم.

برا چی امروز اینجوری رفتار میکنه؟ در اصل خوشم اومد اما از یه طرف هم میترسم کار اشتباهی انجام بده.

سرشو به میز تکیه داد و چشماشو بست. الان صورت هامون رو به روی هم بود سرهامون رو دستامون بود. اون چشماشو بسته بود و من داشتم صورتشو نگاه میکردم.

نگاه کردن بهش هر چقدر هم که دردناک باشه حسایی که بهش دارم کم نمیشه انگار سال هاست نسبت به اون اشتیاقی دارم که نه ولم میکنه و نه تموم میشه. دلم میخواد بغلش کنم و عطرشو تو ریه‌هام بکشم.

بدون این که بخوام آروم زمزمه کردم
«تو کی هستی؟»
انگار فکش منقبض شده بود.
«کاشکی....» بدون اینکه بخواد زمزمه کرد و انگار تازه فهمید چی گفت از جاش پاشد و از کلاس بیرون رفت.

در مقابل این اتفاق خیلی تعجب کردم. برا اولین بار اونو اینجوری دیدم. الان چی شد؟ حرفی زدم که اونو ناراحت کنم؟

اگه برای اولین بار هم به خاطر اون ناراحت بشم هم حرف های دفعه‌ی پیشش به ذهنم اومد و خشمم نسبت به اون  بیشتر شد.

_________________________________________________________

سلامممم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
ووت و کامنت یادتون نره
خیلی دوستون دارم:)

Forgotten love | KookminTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang