👼تونی👼
یه دقیقه هم آروم قرار نداشتن!
هی میدوییدن اینور و اونور.
تازه یکم راه افتاده بودن و بعد چهار پنج قدم میوفتادن روی زمین که البته دیوید نمیزاشت و سریع توی هوا میگرفتشون!توی آشپزخونه مشغول درست کردن کیک با مادربزرگ بودم که با شنیدن صدای داد دیوید
به سمت حال دوییدم.
تیام روی سرش نشسته بود و مو هاش رو توی چنگ های کوچیکش گرفته بود و تیانا هم روی شکمش نشسته بود و با دست هاش میکوبید روی سینه هاش!با خنده خودم رو بهشون رسوندم.
واقعا این مرد فقط برای دشمن هاش و رقباش شاخ و شونه میکشید وگرنه جلوی دو تا بچه ی زیر دو سال هیچ قدرتی نداشت یا شاید زیادی عاشق بود که میزاشت هر بلایی سرش بیارن و دم نمیزد!تیانا رو از پشت بغل کردم که جیغ بلندی کشید و وقتی دید منم خندید و دست هاش کوبید روی صورتم.
دردم گرفت اما خندیدم تا نترسه!تیام رو هم که ول کن مو های ددی دیویدش نبود بزور کشیدم کنار که فکر کنم چند تار مو از مو هاش رو هم کند.
دیوید با خنده به دو تا ووروجکمون نگاه کرد و گفت:
به این دو تا فسقلی نباید یه ذره هم رو داد...داشتن میکشتنم!
خندیدم که لبخندی زد و روی لبام رو بوسید و تیام رو بغل کرد و یهویی بلند شد که تیام از این بالا رفتن یهویی هیجان زده خندید.دیوید بوسه هایی پشت هم روی گردنش و گوته اش نشوند که با خنده جیغی کشید و صدایی از خودش درآورد!
تیانا با دیدن خندیدن تیام خندید.
توی بغلم فشردمش و و سنجاق روی مو های طلاییش رو که درحال افتادن بود رو دوباره روی مو هاش تنظیم کردم.وقت خواب بعد از ظهرشون که شد گذاشتیمشون روی تخت و روشون پتو کشیدیم.
عادت داشتن با شیشه شیر میخوابیدن.
تیانا زود تر خوابش گرفت و چشم بسا.
روی مو هاش رو بوسیدم و وقتی پتو رو روش کشیدم تیام هم خوابش برد.
روی مو های مشکی اش که کپی دیوید بود رو بوسیدم و دیوید روی سر هر دوشون رو بوسید و از اتاقشون خارج شدیم!به محض خروجمون یهویی چسبوندم به دیوار کنار در و لباش روی لبام نشست.
خندیدم و پای به پاش بوسیدمش!کمی فاصله گرفت و لب زد:
این دو تا ووروجک نمیزارن من دو دقیقه با عشقم تنها باشم!خندیدم و روی صورتش رو نوازش کردم.
پیشونیش رو به پیشونیم چسبوند و چشم بست و نفس عمیقی کشید!
تنها و تنها عشق و آرامش بود که حس میکردیم!
YOU ARE READING
365 days to L❤VE
Romance+365 روز بهت فرصت میدم که عاشقم شی! _دوست دارم!♡ 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 writer: 👑MI$$ @¥£@R💞