🔥71👼

444 36 13
                                    

🌈راوی🌈

تونی لبخند زد و پسرکش رو توی آغوشش فشرد و گفت:
حتما به داشتن داداشه شجاعی مثه تو افتخار میکنه عزیزم!

تیام با ذوق خندید و با صدای جیغ تیانا به سمتش برگشتن.

تیانا بدو بدو خودش رو بهظون رسوند و بینشون جا گرفت و روی شکم ددیش رو بوسید.

دیوید هم بهشون پیوست و کنار توی روی تخت نشست و توی بغلش کشیدش و روی گردنش و شونه ی لختش رو بوسید و گفت:
توله های ددی از عشق ددی فاصله بگیرین نباید زیاد هیجان زده بشه!

تیام و تیانا خندیدن که تونی با اخمی رو به دیوید گفت:
اونی که همیشه بهم هیجان میده تویی!

دیوید با خنده روی لبای سرخش رو بوسید که تیانا جیغی کشید و از دو طرف صورت دیوید گرفت و لبای کوچولوش رو روی لباش گذاشت و بعد بوسه ای آبدار با اخمی کیوت لب زد:
ماله من فقط خوشمزه هست...ددی جذابم باید فقط ماله من رو ببوسه!

با حرکتش قند توی دل دیوید آب شد و خودش رو به غش کردن زد که تیانا غش غش خندید و بلند شد و روی پاهاش نشست و از دو طرف صورتش گرفت و گفت:
ددی نمیر...اول بوسم کن بعد بمیر!

تونی و تیام از حرفش سرخ شدن و خندیدن.
دیوید قهقه زد و لباش رو روی لوپش گذاشت و بوسید و گازی گرفت و گفت:
پدرسوخته رو نگاه چه خودخواهم هست!

تیانا خندید که دیوید باز هم با خنده بوسیدش.

همه با دیدن خنده ی یکدیگر عشق رو حس کردن و انگار خانواده ای که ساخته بودن قرار نبود از چرخه ی عشقی که حس میکردن دور بشه!

در آخر...کتاب زندگی دو هم خون اما از دو دنیای متفاوت همانند زمین و آسمان...ماه و خورشید...آب و آتش...ظالم و مظلوم...گناه کار و بی گناه هر چند با آغازی تلخ اما با پایانی شیرین بسته شد! 


🍂پایان🍂


خوب خوب خوب اینم از پایان رمان محبوب نویسنده ی مهربون و ممبرای خوشگل😁👌
امیدوارم کلی استقبال بکنین ازش و نظر بدین و خستگی نویسنده رو بدر کنین و اینکه حتما pdf فصل دومش رو توی چنلpdfهام میزارم تا بصورت رایگان داشته باشینش😘

خوشگلا به آیدی تلگرامم پیام بدین
تا لینک تموم چنلام و چنلpdf رمانام
رو براتون بفرستم👈pinkysparkly

♡MissAylar♡

365 days to L❤VEWhere stories live. Discover now