🔥68👼

204 20 0
                                    

👼تونی👼

وقتی اینجوری ضعیف و بی دفاع میدیدمش قلبم به درد میومد.

مردی که میشناختم با ضعف رابطه ای نداشت!
مرد من از جنس آهن بود و از پس هر چیزی برمیومد!

اما گاهی هم میشد که من اون نقش آدم آهنی رو براش بازی میکردم.
من میشدم تکیه گاهش و آرومش میکردم و اون دقیقا برام عین یه پسر بچه ی معصوم و بی پناه میشد!

روی موهاش رو نوازش کردم.
انچشت هام رو روی سرش نرم میکشیدم که چشاش رو بست و نفس پر آرامشی کشید.

شقیقه هاش نبض میزدن و نشون از فضای تلاطم درونش میداد.
خیلی نگرانش بودم.
وقتی این اتفاق افتاد و اون صدای فریاد از روی دردش از پشت گوشی به گوشن رسید برای اینکه دوباره ببینمش و پیشم باشه حاضر بودم بمیرم و زنده بشم!

من دیگه بلد نبودم...تونی دیگه بلد نبود بدون دیوید زندگی کردن رو!

وقتی دو انگشتم رو روی شقیقه هاش گذاشتم و دورانی گردوندم لبخندی زد و از مچ دستم گرفت و دستم رو سمت لباش برد و عمیق بوسید و گفت:
چطور اینقدر خوب میفهمیم فرشته ی من؟!

لبخندی با عشق زدم و سرم رو خم کردم و روی لباش رو بوسیدم و لب زدم:
حالا آروم شدی؟!

چشمکی زد و دوباره دستم رو بوسید و گفت:
آروم تر از هر وقتی!

365 days to L❤VEWo Geschichten leben. Entdecke jetzt