🔥57👼

192 22 2
                                    

🔥دیوید🔥

وقتی چشم باز کردم صبح شده بود.
حتی نفهمیدم کی خوابم برد.
بعد از رابطه ی پر لذتی که دوباره با عروسکم چشیده بودم چشام بدون مقاومتی روی هم افتاده بود!

آروم از کنارش بلند شدم.
پشت فرمون نشستم و پتو رو روی بدنش کشیدم.
لباس زیر و شلوارم رو تنم کردم و پیرهنم مردونه ام رو بدون بستن دکمه ها پوشیدم و آروم ماشین رو روشن کردم و سمت خونه روندم.

تونی به قدری غرق خواب بود که یه تکون کوچولو هم بخاطر حرکت ماشین هم نخورد.

با ورودم به حیاط عمارت ماشین رو توی حیاط نگه داشتم و بعد پیاده شدنم در صندلی عقب رو باز کردم و تونی رو با پتو بغل کردم که نق زد و چشاش رو نیمه باز کرد.
روی پیشونیش رو بوسیدم و زمزمه وار گفتم:
چیزی نیست اومدیم خونه...بخواب فرشته ی من!

لبخندی خوابالود زد و چشاش رو بست.

سوییچ ماشین رو به یکی از محافظ هام دادم و گفتم ماشین رو ببره توی پارکینگ.

سمت اتاقمون رفتم و آروم روی تخت خوابوندمش و خواستم برم پیش بچه ها که دستم رو گرفت و خوابالود لب زد:
تو نمیخوابی؟!

روی موهاش رو نوازش کردم و خم شدم و پشت پلکش رو بوسیدم و گفتم:
قربونت برم تو بخواب من برم به اون دو تا ووروجک سر بزنم و بیام!

سری تکون داد که با لبخندی از اتاق خارج شدم.

365 days to L❤VEWhere stories live. Discover now