🔥دیوید🔥وقتی صدای در بلند شد.
هیچ کدوممون از جامون تکون نخوردیم.
مادربزرگ در رو باز کرد و با بچه ها وارد شد و گفت:
پسر های خوشگل و جذاب من چطورن؟!هر دو به تعریفش خندیدیم که اومد سمتمون و تیام و تیانا رو گذاشت روی تخت و روی سر هر کدوممون رو بوسید و گفت:
نمیدونین چقدر خوشحالم که اینقدر قشنگ سر و سامون گرفتین و از کنار هم بودن لذت میبرین!لبخندی بهش زدیم که روی صورتم رو دستی کشید و نگاهی به بدن باندپیچی شده ام و زخم رونم انداخت و گفت:
با اینکه میدونم اون عوضی مرده اما میخوام باز هم نفرینش کنم که اینکار رو با پسرم کرده!لبخند تلخی زدم و دستش رو گرفتم و بوسیدم و گفتم:
خوبم مادربزرگ دیگه نگرانم نباش!تیانا به باند دور بدنم چنگ زد و نق زد.
تونی لبخندی زد و بغلش کرد و روی پاهاش نشوندش و گفت:
اونا باید روی بدن ددیه تا خوب بمونه دختر خوشگلم...تیانا نق زد که آروم بلند شدم و به تاج تخت تکیه دادم و از بغل تونی گرفتمش و توی بغل خودم نشوندمش و روی صورتش رو بوسیدم و گفتم:
دختر خوشگلم نگران ددی شده؟!ددی خوبه قربون چشای خوشگلت بشم...دم گوشش زمزمه کردم:
قول میده زودی خوب بشه...باشه؟!آروم سرش رو به سینه ام چسبوند و دستش دوباره به باند دور بدنم چنگ زد و با چشای دریایی و کنجکاوش نگاهش میکرد.
خندیدم و روی صورتش رو بوسیدم.
YOU ARE READING
365 days to L❤VE
Romance+365 روز بهت فرصت میدم که عاشقم شی! _دوست دارم!♡ 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 writer: 👑MI$$ @¥£@R💞