پارت یازده

118 22 4
                                    

زیرچشمی به هرماینی نگاه کرد

امروز به جای میز گریف بر روی میز ریون نشسته بود که مطمئنا به خاطر شایعاتی که به وجود امده است

پوزخندی زد...ویزلی فکرش را هم نمیکرد چه کمکی بهش کرده

بلیز:دریکو کجایی

از هرماینی چشم برداشت و به بلیز نگاه کرد:همین جا..چی میگفتی

بلیز خودش را جلو کشید و با صدای ارامتری گفت:کمد چی شد

دریکو اخم کرد:به تو چه

بلیز:چرت نگو دریک!پدرم نامه فرستاده..دارک لرد دستور داده زودتر اون یکی کمد بیرون هاگوارزو اماده حمله کنن

دریکو:شنیدم دزدیده شده

بلیز:دقیقا....حالا دارک لرد منتظر تو و اسنیپه

دریکو با شنیدن اسم اسنیپ اخم کرد:هنوزم درک نکردم چرا ماموریت منو به اسنیپ داده

بلیز:بهش فکر نکن.....باید به خاطرش خوشحال باشی.....بهتره رو کمد کار کنی به جای این حرف ها

دریکو:دارم روش کار میکنم ولی درست نمیشه...نمیدونم کجای کار مشکل داره تمام روز رو تو کتابخانه بودم

بلیز چشمش را از دریکو برداشت و در سرسرا چشم دوخت....ناگهان چشمش بر روی هرماینی ثابت ماند
پوزخند زد:چرا از گرنجر کمک نمیگیری

دریکو چنان فریاد زد <چی> که تمام سرسرا به سمت انها برگشتند

بلیز:هی اروم تر پسر

تئو ان طرف میز سرش را از کتابش بلند کرد و گفت:چتونه همه دارن نگاهتون میکنن
بلیز:تو سرت تو کار خودت باشه

دریکو با صدای اروم تری گفت:عقلتو از دست دادی؟؟؟برم به یه گندزاده که دوست صمیمی هری پاتره بگم میخوام یه کمدو برای حمله به هاگوارز درست کنم بیا کمکم کن

دریکو با تمسخر حرفش را تمام کرد و خندید

بلیز:عقلم سر جاشه...خوب گوش کن ببین چی میگم

دریکو به زور خنده اش را تمام کرد و به حرف های بلیز گوش داد

**
زودتر از بقیه از روی میز بلند شد

لونا:چیزی نخوردی

هرماینی:سیر شدم

بدون نگاه به اطراف از سرسرا خارج شد و مستقیما به طرف دریاچه رفت

این ساعت همه در سرسرا بودن و اطراف قلعه خالی بود

کنار دریاچه رفت و روی تخته سنگی نشست
به اب دریاچه خیره شد....واقعا او زشت بود؟

با خودش فکر کرد:حتما زشتم که رون نگام نمیکنه...مگه چی کمتر از اون لاوندر دارم
من باهوشم....درسم از همه بهتره..ما سال ها باهم دوست بودیم

The monster inside+18Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt