ارتباط

3K 517 251
                                    

فرشته مرگ:

توی دفترم بودم و هنوزم داشتم دنبال روح گمشده میگشتم ...بعد پیدا کردنش قطعا باید تا یه ماه بخوابم

در دفترم باز شد با خشم و چشمایی که کلش مشکی بود سرمو بالا آوردم تا فرد جلومو بکشم فرشته عشق در حالی که از تیر مرگی که سمتش فرستادم جای خالی میداد به چهارچوب در تکیه داد بی توجه برگشتم سر گشتنم که در و بست و اومد داخل

گفتم _بچه هایی مثل تو نباید اینجا باشن

فرشته عشق درحالی که پوزخندی میزد گفت_اوکی پس میرم پیش هوبی

خشمم و کنترل کردم و با صدای سوجی گفتم_ اگه کاری نداری با رفتنت خوشحالمون کن.

پرونده ای جلوم انداخت و گفت_پیداش کردم

بی حوصله پرونده رو باز کردم پرونده دنیای امگاورس بود طبق آمار ثبت شده یه روح اضافی توی اون دنیا بود... بلخره پیداش کردم .. بلند شدم برم دنبالش که فرشته عشق جلوم ظاهر شد و جلوم وایساد

چشمی چرخوندم و گفتم _اگه دنبال تشکری و اینای..

دستشو به علامت سکوت بالا آورد و گفت_ نمیتونی سرتو بندازی پایین بری دنیای امگاورس ...حتی قدرتاتم نمیتونی اونجا استفاده کنی

در باز شد و سانشاین با کلی کوله پشتی و چمدونش وارد شد و پر نشاط گفت_ خوب من حاضرم .. بریم؟

با گیجی بهشون نگاه کردم که فرشته عشق بشکنی زد و نقشه ای ظاهر شد با چوب بلندی که از ناکجا آباد آورده بود روی نقشه زد و گفت_ دنیای که قراره برین توش دنیای عادی نیست ..اونجا همشون از قدرت های خاصی برخوردارن که میتونن قدرتای شمارو بو بکشن پس نمیتونین از قدرت تام استفاده کنین ... به سخنی دیگر.. باید تک تک گوشه های این دنیا رو بگردین .. در تک تک خونه هارو بزنین و دنبالشون بگردین

اهه این کارای چرت چیه بشکنی زدم و گوی روحی رو پشتم ظاهر کردم  مگه عهد بوقه یکی یکی دنبالشون بگریدیم کافیه فقط اسمشو به این گوی بگیم و خودش آدرسش رو توی اون دنیا بهمون میگه.. خواستم نشونشون بدم که فرشته عشق گفت_ من نمیتونم باهاتون بیام خودتون دوتایی باید دنبالشون بگردین .. برای تابلو نشدنش هم شمارو به عنوان پارتنر و جفت هم میفرستم توی اون دنیا

سریع گوی و محو کردم و گفتم_ اهم باید هرچه زودتر بریم

////////////////////////////////////////////

تهیونگ:

با حس درد توی کونم چشمامو باز کردم... چه حس مزخرفیه توی بدنم دارم... زیر دلم به شدت تیر میکشه

نگاهی به اطراف کردم تا موقعیت و بسنجم .. توی اتاق کوکی بودیم همه چی مثل قبل بود ... به بدنم نگاه کردم که پر از رد هیکی بود... وایسا ببینم هیکی؟

چرا من لختم؟؟... تکون تکون میخوردم و بدنم و چک میکردم که دست گرمی توی جام چرخید و به دنبال چیزی میگشت .. دسته بهم خورد و با پیدا کردنم با قدرت من و به سمت خودش کشید و توی بغل کوک فرو رفتم

وقتی که میمیری   /  KookvDonde viven las historias. Descúbrelo ahora