بی حواس گفتم _ اون الفا نیس عزرائیله...کوکی نامفهوم نگام کرد
الان چیکار کنمم.... چرا یه روز خوش ندارم من... فقط یه روز خوب با الفام میخوام ... زندگی کییییری
باید بهش بگم؟.. راجب گذشتم و زندگی قبلیم؟.. باور میکنه؟... اکه بهم بگه دیونه شدم چی؟
اگه ردم کنه و دیگه دوستم نداشته باشه چی؟..
کوکی با صدای بم و محکمی گفت _ من همیشه دوست دارم مهم نیس چی بشه یا کی باشی..
نفس عمیقی کشیدم با صدای لرزون گفتم _ جونگکوک ... من ... من قبلا مُردم...
کوکی پوفی کشید و گفت _ تهیونگ میشه دو دیقه جدی باشی.
تو چشماش زل زدم و گفتم _ کوکی من واقعا مردم... جدی جدی... توی یه تصادف ماشین بود داشتم بالای ۲۶۰ تا میروندم ... توی بزرگراه بودم که اشتباه پیچیدم و با یه کامیون رو به رو شدم و همون لحظه مردم ...
کوکی دستشو روی پیشونیم گذاشت و چک کرد زیر لب گفت _ تبم که نداری چرا داری هزیون میگی؟
ناله ای کردم و گفتم _ کوکی بنظرت چطور میشه توی تصادف گرگ درونت و از دست بدی؟ هااان یا چطوری بود که من حتی راجب الفا بتا یا امگا نمیدونستم من حتی کشورا رم نمیشناسم و چجوری وسط خیابون بودم مطمئنم موقع تصادف من و حتی اون اطراف ندیدی...چون من اصلا مال این دنیا نیستم
کوکی با تعجب نگاهم کرد و گفت _ داری میگی تو از دنیای من نیستی و اون الفاییم که دیدم عزرائیله همونی که ادمارو میکشه؟
سری به علامت مثبت تکون دادم که کوکی بلند شد در حالی که سوییچش و برمیداشت گفت _ پاشو بریم پیش دکتر پارک
با تعجب گفتم _ چرا؟
کوکی _ چون با امگا شدنت مخت تکون خورده
با حرص گفتم _ کوکییی من مخم تاب برنداشتههه
نیم ساعت بعدش جلوی دکتر پارک نشسته بودیم و کوکی هر چیزی که بهش گفته بودم بهش گفت
کوکی _ فکر کنم عوارض جانبی پیدا کرده...
دکتر پارک نگاهی به جفتمون کرد نفس عمیقی کشید و رو به کوکی گفت _ شاید واست قابل درک نباشه و نیاز به زمان داشته باشی ولی جناب کیم تهیونگ داره راستشو میگه.
کوکی با شوک یه نگاه به من و یه نگاه به دکتر کرد
بعد خنده ای کرد و گفت _ اههه باید از همون اول میفهمیدم تو با دکتر پارک دست به یکی کردی بعدی کیه جین و نامجون؟ نکنه شین؟
دکتر پارک از جاش بلند شد و گفت _ اگه باور نمیکنی من یه روش دارم که باعث میشه باور کنی
کوکی گفت _ همچین چیزی ممکن نیس که بخوام باورش کنم.
ESTÁS LEYENDO
وقتی که میمیری / Kookv
Fanficمن کیم تهیونگم یه خواننده مشهور با کلی دب دبه و کب کبه و خوب قضیه من از اونجایی شروع شد که من مُردم نه اشتباه نخوندی واقعا مُردم و از اونجایی که شانس عنی دارم به جای رفتن به بهشت و رسیدن به حوریای رنگا وارنگ با کون مبارک افتادم تو دنیای امگاورس-_- ت...