خانم و آقای جئون

2.8K 480 198
                                    

فرشته مرگ :

به سانشاین که داشت با لبخند تعریف میکرد که چقدر از این دنیا خوشش اومده نگاه کردم

سانشاین _ وای من تا حالا شخصا پا به این دنیا نزاشته بودم چقدر باحاله ... میدونستی مردا هم میتونن تو این دنیا حامله بشن یا خانم ها پدر بشن ... خیلی باحاله تازه هیچ هموفوبیکی هم نداره‌‌(هموفوبیک به افرادی میگن که از ال جی بی تی ها حمایت نمیکنه و بهشون هیت میده گاها حتی باعث ضرب و شتم و حتی کشتار هم میرسه) ... البته هنوز یکم با این بخشش که امگاها رو کمتر از الفاها میدونن و این تفاوت های بی فرهنگی هست ولی در کل باحاله .

گازی از دونات توی دستش زد که یکم شکلات کنار لبش موند . همی در جواب حرفاش گفتم و خم شدم توی صورتش با انگشت شصتم گوشه لبشو پاک کردم و شکلات روی انگشتم رو مکی زدم

سانشاین اول به دستام بعد به لبام نگاه کرد بعدم توی چشمام ... توی چشمای هم زل زدیم ضربان قلبم شروع به بالا رفتن کرد ...

سانشاین یهو هول شده گفت _ اهه راستی جیمین دیشب گفت که...

بی توجه بهش سرشو برگردوندم و گفتم _ تا ۱۰ ثانیه دیگه میخوام ببوسمت اگه مخالفی ۱۰ ثانیه وقت داری ...
۱۰ ... ۹ ... ۸... ۷...۶... ۵...۴...۳... ۲... لبامو روی لباش گذاشتم خشن شروع به بوسیدن لباش کردم ... لب بالاییشو بین دندونام کشیدم و مک زدم ... لباش طعم گیلاس میداد ولی خیلی شیرین تر

دستمو روی کمرش گذاشتم و بدنامونو بهم چسبوندم ناله ریزی از بین لباش خارج شد و دیونه ترم کرد

لباش و گاز ریزی گرفتم که دهنش و باز کرد زبونمو توی دهن داغش فرستادم توی بدنم موج گرمایی رد شد و مستقیم سمت پایین رفت زبونمو توی دهنش چرخوندم و گوشه به گوشه ی شیرینش و چشیدم ... هر چقد که مزه میکردم اعتیاد و خواستنم بیشتر میشد

دستمو از زیر لباسش رد کردم و روی پوست داغ کمرش کشیدم جرقه های ریز روی سر انگشتم و احساس میکردم

دستای اونم توی موهام رفت و موهام و چنگ گرفت

بوسمون عمیق تر شد زبونامون روی هم لیز میخورد و قلبامون انگار که توی مسابقه باشن با تند ترین حالت ممکن توی سینمون میزد

با حس کم بود اکسیژن بلخره از هم جدا شدیم سرم و توی گردنش بردم اونم متقابلن سرشو توی گردنم برد

هر دومون نفس نفس میزدیم و عطر همدیگرو نفس میکشیدیم

بوسه ای روی گردنش گذاشتم و بیشتر توی بغلم فرو بردمش

سانشاین _ الان ما..؟

توی چشماش زل زدم و گفتم _ دوست پسر همیم . و دوباره لبامونو بهم وصل کردم

////////////////

تهیونگ :

با حس گرمای چیزی زیر شکمم چشمامو باز کردم دمر روی تخت لای پتو پیچیده شده بودم و یه کیسه آب گرم زیر شکمم گذاشته شده بود یه حوله گرمم روی کمرم بود

وقتی که میمیری   /  KookvOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz