سریع از خودش فاصلش داد و با بد بینی پرسید:
_احیانا که جیش نداری؟
جونگمینم با بدجنسی ابرو بالا داد و گفت:
_دارم. زیاد.
گذاشتش رو زمینو گفت:
_اوه اوه. بدو برو دسشویی.
بدو بدو رفت تو سرویس اتاقم.
رو به تهیونگ گفتم:
_میشه بری پایین یه سری مواد اولیه برا پیتزا
پپرونی آماده کنی؟ زود میاییم.
بازوهامو گرفت و با مهربونی بی نهایتش گفت:
_مطمئنی خوبی؟ میخوای بمونم با هم بریم؟ نیفتی دوباره تو راه پله.
لبخندی برای اطمینان بهش زدم.
_حالم خوبه ته. نگرانم نباش. ببخشید بازم زحمتم افتاد گردنت.
پیشونیمو عمیق بوسید و گفت:
_حرفشم نزن. تو باید خوب باشی که بتونی بازم
پنی سیلیوم من باشی.
بغلش کردم و گفتم:
_مرسی که هستی.
زد رو کمرم و گفت:
_خیلی خب. برو به بچت برس تا نیفتاده تو توالت.
از بغلش اومدم بیرون و مشتمو زدم تو بازوش.
_هیییییی اون موقع کوچیکتر بود نمیتونست بشینه. انقد فندقمو مسخره نکن.
دستشو جای ضربه کشید و چهرشو نمایشی تو هم کشید.
_باشه بابا نزن. دستت ضرب داره. من رفتم زود
بیا.
تهیونگ رفت و منم رفتم داخل سرویس. جونگمین داشت دستاشو میشست.
_کلیدی که بهت گفته بودم فشار دادی؟
بدون اینکه نگام کنه مردد گفت:
_دادم.
اخمامو نمایشی کشیدم تو هم و دست به سینه شدم.
_ولی من صداشو نشنیدم.
سرشو انداخت پایین و گفت:
_ببخشید. آخه از صداش میترسم.
_ترس نداره که خوشکلم. صداشم اونقد زیاد نیس.
زود باش تا من اینجام اون دکمه رو فشار بده و
دستاتو بشور.
_چشم.
خودمم دست و رومو شستم و رفتم بیرون.
_عمو ته کجاست؟
_رفت پایین وسایل پپرونی آماده کنه. میخوای
لباس عوض کنی؟
_نه. شب ببرم حموم.
_به شرط اینکه بذاری موهاتو خشک کنم. توی
حمومم داد نزنی گریه هم نکنی.
انگشت کوچیکشو آورد بالا.
_قول.
انگشت کوچیکمو تو انگشت کوچیکش قفل کردم.
_بیا بغلم بریم پایین.
_نه خودم میام. بزرگ شدم. دستتو بده من با هم بریم نخوری زمین. سرت گیج نمیره مامانم؟
با دهن باز نگاهش کردم.
_الان توی فسقلی ادای منو درآوردی؟
یه قیافه فیک متعجب به خودش گرفت و گفت:
_نه مامانم.
چشامو ریز کردم و گفتم:
_باشه مامانم.
دستشو گرفتم و با هم رفتیم پایین. بماند که یه پله یه پله میرفت پایین و میگفت:
_تو حالت خوب نیست مامانم. آروم آروم بریم
پایین.
خندم گرفته بود از این کاراش. تو آشپزخونه بدو بدو رفت سمت تهیونگ و گفت:
_عمو ته. خودم مامانمو آوردم پایین.
تهیونگ لپاشو کشید و گفت:
_آفرین خوشکل عمو.
جونگمینو گذاشت رو کانتر، بعدم رو به من گفت:
_بیا بشین اینجا تا دوباره غش نکردی.
و یه صندلی گذاشت کنار جزیره وسط آشپزخونه .
نشستم و گفتم:
_حالم خوبه. فقط یه لحظه نفهمیدم چی شد از حال رفتم.
سس گوجه رو ریخت روی خمیر پیتزا و گفت:
_شاید خسته شدی. میخوای یکم استراحت کنی؟ یکم بری بگردی با پسرت؟ بری سفر؟
اول باید با بابا حرف میزدم و سر در میاوردم که
چرا؟
_الان وقتش نیست.
با نگرانی بهم نگاه کرد و گفت:
_چیزی شده جیمین؟
به جونگمین نگاه کردم و جواب دادم:
_بعدا میگم بهت.
یه نفس عمیق کشید و دیگه چیزی نگفت.
_عمو ته. از اون سبز و قرمزا نریز توش دوس
ندارم.
تهیونگ_فلفل دلمه. اسمش فلفل دلمس. مزه
خاصی نداره که دوس نداری.
قیافه حق به جانبی و به خودش گرفت و ابروهاشو داد بالا:
_هر چی که اسمشه. من دوس ندارم. پس نباید
بریزی.
با بدجنسی ادامه داد:
_وگرنه شام نمیخورم ماما دعوات میکنه.
شلیک خندم رفت هوا. ته با تعجب و دهن باز به
جونگمین نگاه میکرد.
تهیونگ_زبونت به کی رفته؟ تو اینو نداشتی
چیکار میکردی؟
با ناز گردنشو کج کرد و گفت:
_حالا که دارم. از اونا نریز.
تهیونگ_چشم شاهزاده.
