#passion_and_pain pt.7

600 128 4
                                    

سریع از خودش فاصلش داد و با بد بینی پرسید: 
_احیانا که جیش نداری؟ 
جونگمینم با بدجنسی ابرو بالا داد و گفت: 
_دارم. زیاد.
گذاشتش رو زمینو گفت: 
_اوه اوه. بدو برو دسشویی. 
بدو بدو رفت تو سرویس اتاقم.
رو به تهیونگ گفتم: 
_میشه بری پایین یه سری مواد اولیه برا پیتزا 
پپرونی آماده کنی؟ زود میاییم.
بازوهامو گرفت و با مهربونی بی نهایتش گفت: 
_مطمئنی خوبی؟ میخوای بمونم با هم بریم؟ نیفتی دوباره تو راه پله. 
لبخندی برای اطمینان بهش زدم. 
_حالم خوبه ته. نگرانم نباش. ببخشید بازم زحمتم افتاد گردنت.
پیشونیمو عمیق بوسید و گفت:
_حرفشم نزن. تو باید خوب باشی که بتونی بازم 
پنی سیلیوم من باشی. 
بغلش کردم و گفتم: 
_مرسی که هستی. 
زد رو کمرم و گفت: 
_خیلی خب. برو به بچت برس تا نیفتاده تو توالت. 
از بغلش اومدم بیرون و مشتمو زدم تو بازوش. 
_هیییییی اون موقع کوچیکتر بود نمیتونست بشینه. انقد فندقمو مسخره نکن. 
دستشو جای ضربه کشید و چهرشو نمایشی تو هم کشید. 
_باشه بابا نزن. دستت ضرب داره. من رفتم زود 
بیا. 
تهیونگ رفت و منم رفتم داخل سرویس. جونگمین داشت دستاشو میشست. 
_کلیدی که بهت گفته بودم فشار دادی؟
بدون اینکه نگام کنه مردد گفت:
_دادم.
اخمامو نمایشی کشیدم تو هم و دست به سینه شدم. 
_ولی من صداشو نشنیدم. 
سرشو انداخت پایین و گفت: 
_ببخشید. آخه از صداش میترسم.
_ترس نداره که خوشکلم. صداشم اونقد زیاد نیس. 
زود باش تا من اینجام اون دکمه رو فشار بده و 
دستاتو بشور. 
_چشم. 
خودمم دست و رومو شستم و رفتم بیرون. 
_عمو ته کجاست؟ 
_رفت پایین وسایل پپرونی آماده کنه. میخوای 
لباس عوض کنی؟ 
_نه. شب ببرم حموم. 
_به شرط اینکه بذاری موهاتو خشک کنم. توی 
حمومم داد نزنی گریه هم نکنی.
انگشت کوچیکشو آورد بالا. 
_قول.
انگشت کوچیکمو تو انگشت کوچیکش قفل کردم.
_بیا بغلم بریم پایین. 
_نه خودم میام. بزرگ شدم. دستتو بده من با هم بریم نخوری زمین. سرت گیج نمیره مامانم؟
با دهن باز نگاهش کردم.
_الان توی فسقلی ادای منو درآوردی؟
یه قیافه فیک متعجب به خودش گرفت و گفت: 
_نه مامانم. 
چشامو ریز کردم و گفتم: 
_باشه مامانم. 
دستشو گرفتم و با هم رفتیم پایین. بماند که یه پله یه پله میرفت پایین و میگفت:
_تو حالت خوب نیست مامانم. آروم آروم بریم 
پایین. 
خندم گرفته بود از این کاراش. تو آشپزخونه بدو بدو رفت سمت تهیونگ و گفت:
_عمو ته. خودم مامانمو آوردم پایین. 
تهیونگ لپاشو کشید و گفت: 
_آفرین خوشکل عمو.
جونگمینو گذاشت رو کانتر، بعدم رو به من گفت: 
_بیا بشین اینجا تا دوباره غش نکردی.
و یه صندلی گذاشت کنار جزیره وسط آشپزخونه . 
نشستم و گفتم: 
_حالم خوبه. فقط یه لحظه نفهمیدم چی شد از حال رفتم.
سس گوجه رو ریخت روی خمیر پیتزا و گفت: 
_شاید خسته شدی. میخوای یکم استراحت کنی؟ یکم بری بگردی با پسرت؟ بری سفر؟ 
اول باید با بابا حرف میزدم و سر در میاوردم که 
چرا؟
_الان وقتش نیست. 
با نگرانی بهم نگاه کرد و گفت:
_چیزی شده جیمین؟ 
به جونگمین نگاه کردم و جواب دادم:
_بعدا میگم بهت. 
یه نفس عمیق کشید و دیگه چیزی نگفت.
_عمو ته. از اون سبز و قرمزا نریز توش دوس 
ندارم.
تهیونگ_فلفل دلمه. اسمش فلفل دلمس. مزه 
خاصی نداره که دوس نداری. 
قیافه حق به جانبی و به خودش گرفت و ابروهاشو داد بالا:
_هر چی که اسمشه. من دوس ندارم. پس نباید 
بریزی. 
با بدجنسی ادامه داد: 
_وگرنه شام نمیخورم ماما دعوات میکنه. 
شلیک خندم رفت هوا. ته با تعجب و دهن باز به 
جونگمین نگاه میکرد. 
تهیونگ_زبونت به کی رفته؟ تو اینو نداشتی 
چیکار میکردی؟
با ناز گردنشو کج کرد و گفت:
_حالا که دارم. از اونا نریز.
تهیونگ_چشم شاهزاده.

#passion_and_painWhere stories live. Discover now