هنوز زل زده بودم به بارونی که جونگمین سرشو از زیر دستم رد کرد و گذاشت رو سینم.
جونگمین_پات چطوره؟
مینگوک_خوبه. دیگه درد نداره. ولی روش راه نمیرم که زود خوب شه.
جونگمین_افرین. بذار زود خوب شه زود برگردی مهد. تو نیستی من خیلی تنهام.
دستشو گذاشت رو گونه جونگمین و گفت:
_خودم زودی میام از تنهایی درت میارم هیونگ. یه هفته مونده تا گچشو باز کنم.
تهیونگ_این دوتا جوجه رو نگا چه دل میدن قلوه میگیرن.
جونگمین خودشو از بین دوتا صندلی کشید جلو که صورت تهیونگو ببینه. از پشت کمرشو گرفتم که نیفته.
_وای عمو. باز حسودیت گل کرد؟ خب توام با یون سوک نونا دل میدی قلوه میگیری. مگه من چیزی میگم؟
تهیونگ هول شد.
تهیونگ_چی؟ من؟ چی میگی؟ کی دیدی من با یون سوک شی حرف بزنم اصلا؟
خندم گرفته بود از بحث بینشون. این چیزی بود که حتی منم میدونستم.
_هر وقت چشم یونگی هیونگو دور دیدی دخترشو خفت کردی. تو کبکی دلیل نمیشه ما کور باشیم که.
با چشای گرد و تعجب گفت:
_ جیمین توام؟؟؟؟؟؟؟
جونگمین جای من با لبخند بدجنسی جواب داد:
_آره. مامائم. لو رفتی عمو. انکار نکن.
روی سر مینگوکو بوسیدم و گفتم:
_زودترم با هیونگ حرف بزن. قبل اینکه خودش بفهمه و عصبانی بشه.
بغ کرده گفت:
_چشم. صبر کن خونه بخرم.
_تو که قرار شد واحد روبرویی رو بخری. الانم که خالی شده.
_با صاحب ملک صحبت کردم. یکم پول کم دارم. گفت قسط بندی میکنه برام.
اخمام رفت توهم.
_پول کم داری چرا به من نگفتی؟
تهیونگ_روم نشد.
محکم زدم پس گردنش.
_آخخخخخخ. چرا میزنی هیووووونگ.
با حرص و عصبانیت از بین دندونام گفتم:
_زهرمار و هیونگ. تو هر موقع معذبی من میشم هیونگ. چقد کم داری؟ برو از حساب مشترک بردار.
یکی دیگه زدم پس گردنش.
_دیگم از این تعارفا با من نمیکنی.
دستشو گذاشت جای ضربه و با ادای گریه گفت:
_اخخخخخ نزنننن باشههههه لعنتی دستت ضرب داره.
جونگمین یکم خبیث نگاش کرد بعد گفت:
_عمو؟ میذاری گازت بگیرم؟
تهیونگ_چه خبرهههههه؟ پدر و پسر افتادین به جون من.
جونگمین_خب توام من بچه بودم با دندونات میفتادی به جونم.
اون دوتا بحث میکردن و من و مینگوک بهشون میخندیدیم. محکم بوسیدمش.
اونشب هر دوشون تو بغل خودم خوابیدن. جونگمینم گفت فردا مهد نمیره که بمونه پیش مینگوک.
چشمامو با حس سنگینی روی تنم باز کردم. مینگوک روی سینم خوابیده بود و جونگمین عمودی، سرشو گذاشته بود رو شکمم.
اصلا نمیتونستم تکون بخورم. دست به دامن تهیونگ شدم. تک زنگ زدم بهش که اومد تو اتاق.
اول چندتا عکس از حالت بامزشون گرفت و بعد کمکم کرد جابجاشون کنم و بلند شم.
تو حموم اتاق مینگوک دوش گرفتم که از صدای آب بیدار نشن. تهیونگ رفت کافه. قبل رفتنش تاکید کردم که همین امروز با صاحب ملک هماهنگ کنه و تمام پول خونه رو نقدا پرداخت کنه.
صبحانه رو آماده کردم و با یه فنجون قهوه منتظر نشستم تا بیدار شن. تهیونگم گفت میل نداره و فقط یه تیکه کیک برداشت و رفت.
ساعت حدود ده بود که صداشون از اتاقم اومد. کنار در وایسادم و با لبخند نگاهشون کردم که چجوری با هم حرف میزنن.
جونگمین_خوب خوابیدی؟
مینگوک_اوهوم.
جونگمین_نترسیدی که؟ من و ماما اینجا بودیم تنها نباشی بترسی.
مینگوک_نه هیونگ راحت خوابیدم.
جونگمین_گرسنت نیس؟ پاشو بریم صبحانه بخوریم.
مینگوک_من خیلی دسشویی دارم. میشه مامارو صدا کنی؟
رفتم طرف تخت و گفتم:
_صبح بخیر فندقای من.
جونگمین_ماما مینی دسشویی داره. زیاد.
_شنیدم فندق. برو دسشویی اتاق خودت مسواک یادت نره. منم به مینی کمک میکنم. بدو پسرم.
جونگمین_چشم.
جونگمین رفت. منم شلوار مینگوکو درآوردم و بغلش کردم بردم دسشویی. بعدم نشوندمش رو سنگ روشویی. پای سالمشو جمع کرد زیرش و رو به شیر آب نشست و مسواک زد.
_پات اینجوری شد خودم رفتم برات مسواک و دمپایی خریدم. بعدا خوب شدی با هم میریم به سلیقه خودت بخری. باشه؟
مینگوک_میشه چیمی بخریم؟ همون سگ زرده که همیشه تنهاس. رو لباس خوابم خونه بابا پر از چیمیه.
پیشونیشو بوسیدم.
