part34

750 175 121
                                    

فضای شلوغ و پر همهمه ای بود برای تهیونگی که چیزی از گذشته یادش نمیومد و تنها کسی که میشناخت جیمین بود، فضا یکم آزار دهنده بود.

بکهیون کنار تهیوتگ ایستاد و گیلاس وتکا رو بهش تعارف کرد.
تهیونگ با یه لبخند مصنوعی گیلاس رو ازش گرفت

ت:ممنون
_فرصت نشد اونشب بیشتر با هم وقت بگذرونیم . اصلا بگو ببینم چی شد که یهویی تو و جیمین غیبتون زد؟

ت:خب راستش من اونشبو خیلی خوب یادم نمیاد آخه مثل اینکه زیادی خورده بودم، جیمین میگه حالم بهم خورد مجبور شد منو برگردونه خونه.

_آهان دلم میخواد قبل رفتن موضوع مهمیو باهات درمیون بزارم.

ت:چه موضوعی؟
_در مورد....
+اینجایی تهیونگ
با اضافه شدن جیمین به جمعشون حرف بکهیون نصفه موند.

+ببخشید حرفتونو قطع میکنم ولی یکی از دوستای بچگیمو میخوام به تهیونگ نشون بدم.

تهیونگ دستش روی شونه بکهیون گذاشت:معذرت میخوام بک

جیمین زیر لب غر زد:معذرت میخوام بک، چه زودم باهاش صمیمی شده؟
تهیونگ با تعجب نگاش کرد:نه ، مثل اینکه فرشته راست میگفت تو واقعا حسودی.

دست تهیونگ گرفت و از پله ها بالا رفت.
ت:صبر کن ببینم مگه نگفتی میخوای دوستتو نشونم بدی!!

جیمین بدون حرف تهیونگو دنبال خودش کشوند.
در اتاق رو باز کرد و اول تهیونگو هول داد و بعدشم خودش وارد شد.

تهیونگ که شیطونیش گل کرده بود پوزخندی زد:ولی پسر خالتم بد نیستا.
اخماشو تو هم کشید:منظورت چیه؟!!

ت:خب هم خیلی خوش استایله هم خوش قیافه. اگه  زودتر باهاش آشنا میشدم ممکن بود باهاش قرار بزارم.

جیمین چشماشو ریز کردو سمت ته قدم برداشت.
تهیونگ از نوع نگاهش ترسید و جا خورد.
اون برعکس جیمین قدماشو به عقب برمیداشت.

جیمین همینجور به ته نزدیک میشد و ته به سمت تخت عقب عقب میرفت.
تا اینکه پاش به گوشه تخت گیر کردو افتاد.

جیمین سمتش خم شد بدون اینکه توی چهرش تغییری ایجاد کنه همونجور خشک بهش نگاه کرد.

صورتشو تا یک سانتی صورت تهیونگ جلو برد وتوقف کرد.
چشمشو از بالای صورت تهیونگ به سمت پایین آورد و روی لبش مکث کرد.

دوباره مردمک چشمش رو بالا گرفت و توی چشمای ته خیره شد.

+ببین آقا کوچولو من در این مورد با کسی شوخی ندارم سعی نکن حسودی منو قلقلک بدی.
من نمیدونم تو چی یادت میاد و چی یادت نمیاد ولی تاتا برای من بود پس سعی نکن با طناب اون نویسنده خل و چل بیفتی تو چاه.

بار آخر که با بکهیون منو امتحان میکنی. وگرنه مجبور میشم جوری تنبیهت کنم که برای همیشه یادت بمونه.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now