part46

591 128 103
                                    

دو روز از برگشتن جیمین به خونه میگذره.
تهیونگ یکم نرم تر شده ولی هنوز کاملا باهاش آشتی نکرده و نگم براتون که چقدر جیمین بیچاره رو حرصش داده.

از حموم بیرون اومد ‌، کمر بندشو محکم کردو سمت کمد لباسا رفت.
توی رگال لباساش داشت میگشت که با صدای جیمین سرشو برگردوند.

+صبح بخیر
ت:بهتره بگی ظهر بخیر چقدر میخوابی مگه نمیخوای بری سرکار؟

جیمین کش و قوسی به بدنش داد.
+مگه ساعت چنده؟
ت:هفت

پتو رو کنار زد ولی فورا پشیمون شد چون منظره خوبی نداشت.
تهیونگ با چشمای درشت و بهت زده بین پاهاشو نگاه کرد.

جیمین سریع پتو رو روی خودش کشید:کجا رو نگاه میکنی منحرف!!
تهیونگ پخی زد زیر خنده:اوه اوه چه خبره!!!! مثل اینکه اوضاع آقای دکتر اصلا خوب نیست.

جیمین حالت طلبکارانه ای به خودش گرفت و پتو رو بدون خجالت کنار زد.
+و باعث این اوضاع خراب کی میتونه باشه؟
ت:منظورت چیه؟!

+منظورم کاملا مشخصه، یک هفته که قهر بودیم دو روزم که برگشتم اصلا بهم اهمیت نمیدی.

یکی از ابروهاش بالا کشید :نگو که توی این یک هفته دست به خودت نزدی؟
+معلومه که نزدم.... مکثی کرد
+نکنه تو....

ت:تند نرو من همچین حرفی نزدم.
حالا پاشو به اوضات رسیدگی کن دیرمون میشه.

جیمین تکیشو به تخت داد:عذر میخوام اونی که باید بهش رسیدگی کنه من نیستم.
معنادار تهیونگو نگاه کرد.

تهیونگ که حرصش گرفته بود چشماشو ریز کردو شونه ای که روی میز آرایششون بود رو سمت جیمین پرت کرد.
جیمین که هشیار بود خیلی سریع بالشو بلند کردو به موقع جلوی ضربه رو گرفت.

+میبینم که روی وحشیگریت بلند شده.
ت:حالا کجاشو دیدی...

جیمین با خنده بلند شدو سمت تهیونگ رفت.
پشتش ایستاد و دستاشو دور گردنش انداخت و سرشو روی شونش گذاشت.
+خو دلم برات تنگ شده لعنتی بفهم.

با آرنجش به پهلوش زد و سعی کرد از خودش دورش کنه.
ت:جیمینا اذیت نکن الان وقتش نیست.

جیمین کوتاه نیومد و زیر گردنشو بوسید.
+یعنی تو دلت برام تنگ نشده؟!
تهیونگ مقاومتش شکست و پلکاشو روی هم گذاشت.

ت:نکن جیمین یکم دیگه ادامه بدی نمیتونم تحمل کنم.
جیمین ذوق زده نگاش کرد:دیدی ‌، دیدی تو هم میخوای؟!!!
ایول الان اعتراف کردی دلت برام تنگ شده بود.

تهیونگ خندید:دیوونه معلومه که دلم برات تنگ شده بود، مشخصه که میخوام ولی الان وقتش نیست بزار برای شب.

جیمین سمت خودش برش گردوند:خب من الان چطور به دکتر کوچولو بگم صبر کنه؟!
منظورشو نفهمید اخم کرد:دکتر کوچولو؟!!!!!

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Where stories live. Discover now