part42

650 156 248
                                    

طبق معمول هر روز مشغول تمیز کردن لونه حیوونا بود.
هندزفری تو گوشش انداخته و همراه با موزیک بدنشو تکون میداد.

با افتادن دست یکی روی شونش داد بلندی کشید و ترسیده برگشت.
رز یک قدم عقب رفت.

+ببخشید ترسوندمت چند بار صدات زدم ولی جوابمو ندادی.

تهیونگ هندفری رو از توی گوشش بیرون آورد: اشکالی نداره فقط چون تو حال خودم بودم یه لحظه ترسیدم کاری داشتی؟

رز مکث کوتاهی کرد بعدش از توی جیبش دو تا بلیط بیرون آورد:خب راستش برای امشب بلیط کنسرت خریدم قرار بود دوستم باهام بیاد ولی کاری براش پیش اومده نمیتونه خواستم ببینم میشه تو باهام بیای؟ دوست ندارم تنها برم.

تهیونگ با تعجب نگاش کرد کلمه کنسرت براش غریبه بود هیچ ایده ای نداشت.
آب گلوشو پایین داد و با صدای آهسته ای پرسید:کنسرت؟؟؟

رز مکثشو پای اینکه دلش نمیخواد بیاد گذاشت و شرمنده گفت:ببخشید میدونم چیز زیادی ازت خواستم اصلا فراموشش کن.

ت:نه راستش موضوع اصلا این نیست.
+پس...
ت:خجالت میکشم بگم ولی من تاحالا کنسرت نرفتم

رز چشماش چهار تا شد:نرفتی؟؟؟؟!!!!!
تهیونگ دستشو روی گوشش گذاشت:چرا داد میزنی

+ببخشید ولی خب خیلی تعجب کردم.
آخه جطور تا الان کنسرت نرفتی؟

تهیونگ ناراحت شد و سرشو پایین انداخت:خب نرفتم دیگه

رز فهمید حرف بدی زده سریع گفت: این که عیبی نداره امشب میشه اولین کنسرتت، بیا بهت قول میدم خوش بگذره میدونی کنسرت یکی از بهترین گروه های کیپاپه.

ت:کیپاپ؟
+منظورم کشور کره س

تهیونگ که کره رفته بود لبخند روی لبش اومد:اوه راست میگی من تا حالا کره رفتم
رز خوشحال شد:وای راست میگی؟ خب حتما بی تی اسو میشناسی اونجا عکساشونو تو خیابونای کره ندیدی؟

وای خوش به حالت هیچ آیدلی رو اونجا ندیدی؟

ت:صبر کن چقدر سوال میکنی؟ نه من هیچکسو ندیدم.
+پس حالا که اینجوری شد حتما باید باهام بیای.

تهیونگ لبخند مصنوعی زد:باشه میام فقط.... باید لباس خاصی بپوشیم؟

+چه لباسی؟ نه بابا کنسرته دیگه فقط قراره بترکونیم
ببین من آدرس رو برات میفرستم بیا

ت:تنهایی؟؟؟
+وا آره مگه چیه؟

ت:ببین من تو آدرس پیدا کردن اصلا خوب نیسنم میترسم گم بشم.
رز متعجب نگاش کرد ولی چیزی نگفت:پس یه کاری میکنیم منو تو با هم میریم خونه من ، بعدش از اونجا میریم کنسرت خوبه؟

تهیونگ سرشو تکون داد.
بعد از رفتن رز تازه یاد جیمین افتاد ، اصلا بهش فکر نکرده بود باید به جیمین خبر میداد.
سریع گوشیشو درآوردو باهاش تماس گرفت وقتی پیام( مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد) رو شنید تازه یادش اومد جیمین امروز برای کنفرانس مهمی رفته بوسان و تا شب برنمیگرده.

(روباه کوچولوی من) my littel fox🦊Donde viven las historias. Descúbrelo ahora