جونگوک کراوات جیمینو بست و گفت:
=حالا بهتر شد
÷کوکا.....بابت همه ی زحماتت ممنونم اگه تو نبودی همه چی خراب میشد
=من فقط به وظیفم عمل کردم ....وظیفمم محافظت از تو بود
جیمین لبخند زد و سرشو پایین انداخت کوک دستشو زیر چونه ی جیمین گذاشت و گفت:
=خوشحالم که برگشتی
÷راستی میخواستم بگم پسرا بهت عادت کردن اگه میشه بیا و برای همیشه با ما زندگی کن
=خیلی دلم میخواد این کارو بکنم ولی از فلیکس میترسم
÷چرا؟
=چون نمیدونم اگه مارو تو این وضعیت ببینه چه واکنشی نشون میده
÷چه وضعیتی؟
کوک جیمینو نرم بوسید و بعد گفت:
=این وضعیت
همون لحظه صدای فلیکس شنیده شد
× فکر نکن اگه کاری بهت ندارم برای اینه که بهت عادت کردم یا ازت میترسم! فقط به یه دلیل کاریت ندارم چون میدونم هیونگ ........چون میدونم هیونگم همون حسیو نسبت بهت داره که تو بهش داری
فلیکس اینو گفت و بعد سریع از اتاق خارج شد کوک خندید و به جیمین نگاه کرد
=این وروجک راست میگه؟
جیمین هم خندید و سرشو پایین انداخت
=باید بریم به مراسم برسیم بعدش از خجالتت درمیام!
÷کوکااا!!!
جیسونگ و هیونجین هم آماده شده بودن .....همگی از خونه خارج شدن تا به مراسم برسن تهیونگ دم در منتظر بود با دیدن اونا از ماشین پیاده شد و گفت:
*منم بازی؟
قلب هیونجین با دیدن تهیونگ دوباره به تپش افتاد هنوز یاد نگرفته بود نسبت بهش بی تفاوت شه
÷پسر رئیس جمهور فکر کنم بخاطر کارایی که کردی باید ازت تشکر کنم!
تهیونگ نزدیک رفت و گفت:
*من هنوز کارایی زیادی برای جبران اشتباهاتم باید انجام بدم امیدوارم منو ببخشی جیمین فقط یه درخواستی ازت دارم
÷چی؟!
×اکه اشکالی نداره هیونجین بیاد تو ماشین من
جیمین که متوجه ی منظور تهیونگ شده بود به فلیکس نگاه کرد
*آها یادم نبود همه باید از فیلتر ایشون رد شن اجازه هست داداش وسطی؟!
فلیکس ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت
*باور کن جای گلوله ای که بهم شلیک کردی هنوز میسوزه
با این حرف همه خندیدن
÷هیونجین تصمیم با خودته
هیونجین نگاهی به جیمین و بعد به تهیونگ انداخت و گفت:
+باشه
و بعد همراه تهیونگ رفت ....تهیونگ موزیک ملایمی رو پلی کرد و گفت:
*آدما تو زندگیشون اشتباهات زیادی مرتکب میشن .....ولی خیلی خوب میشه اگه فرصت جبران داشته باشن ....تو این فرصتو بهم میدی؟
هیونجین به تهیونگ نگاه کرد و گفت:
+و اگه ندم
*اون وقت هرکاری میکنم تا به دستت بیارم
+ولی جیمین....
*جیمین برای من هیونگ عزیزترین کسمه نه بیشتر! وقتی تو بیمارستان دیدمت و یه لحظه حس کردم که شاید هرگز نبینمت متوجه شدم چه اشتباهی کردم.....یاد همه ی لحظه هایی که با هم داشتیم افتادم .....من قدرتو ندونستم هیونجین اما مطمئنم پادشاه قلب من همون پسریه که وقتی رو استیج میخوندم با موهای دم موشی بسته شده ی بلوندش بهم زل زده بود ......همون پسری که نگاهش عجیب به دل میشینه
تهیونگ اینو گفت و به هیونجین نگاه کرد
+پس میخوای از اول شروع کنی!
تهیونگ دست هیونجینو گرفت و بوسید و بعد گفت:
*میتونم بپرسم اسم شما چیه؟
هیونجین خندید و صدای موزیکو زیاد کرد!..................................................
رئیس کیم نزدیک کوک و جیمین رفت و گفت:
#از فردا جفتتون میتونید برگردین سر کار افسر جئون کارت عالی بود
=ممنونم قربان
رئیس کیم برای اولین بار بهشون لبخند زد و به طرف صندلیش رفت
÷نمردیمو لبخند رئیس کیمو دیدیم
دقایقی بعد سخنرانی مراسم تجلیل شروع شد
&و در آخر میخوام از افسر پارک پسر دانشمند بزرگ و نماینده ی سابق ریاست جمهوری که برای کشورشون خدمات ارزنده ای انجام دادن تجلیل کنم .....افسر پارک لطفا برای دریافت لوح تقدیر تشریف بیارید
همه جیمینو تشویق کردن جیمین به طرف سِن رفت لوح تقدیرو گرفت و پشت جایگاه قرار گرفت
÷من و خانوادم روزای سختی رو گذروندیم اما این روزای سخت باعث شدن دوستای خوبی پیدا کنیم و درسای زیادی بگیریم از همه ی کسایی که تو این راه کمکمون کردن تا کم نیاریم تشکر میکنم علی الخصوص افسر جئون
جونگوک به جیمین نگاه کرد و لبخند زد
÷همه ی ما مجرمیم! جرم ما دوست داشتن کساییه که بدون اونا قادر به ادامه ی زندگی نیستیم .....ما بخاطر این دوست داشتن دست به هرکاری میزنیم گاهی بخاطرش سرزنش میشیم گاهی ضربه میخوریم گاهی بهمون بی اعتماد میشن......اما مهم اینه که کم نیاریم و تا لحظه ی آخر بی توقع عشق بورزیم ......من در دایره ی جنایی جرم هایی زیادی دیدم ...دزدی قتل تجاوز اختلاس اما میخوام از اینجا به همه بگم .....چی میشد اگه جرم همه ی ما چیزی جز دوست داشتن و عشق ورزیدن و محبت کردن و از خودگذشتگی نبود .....درسته که عاشق شدن تاوان سنگین تری از دزدی کردن داره! اما هیچ جنایتی بی رحم تر و زیباتر از جنایتی به نام عشق نیست .......جرمی که میتونه از بدترین آدما بهترین آدمو بسازه و همینطور میتونه یه آدم بی گناهو به حیطه ی ظلم بکشونه ......و در اخر از سه تا جوجه اردک زشتم که باعث شدن من تا ابد به جرم عشق و دوست داشتنشون محکوم باشم تشکر کنم
کل سالن برای جیمین ایستاده دست زدن جیسونگ و هیونجین و فلیکس رفتن کنار جیمین و بغلش کردن
جیسونگ محکم جیمینو بوسید
÷چندددددش!
_هیونگ من تا آخر عمرم میخوام پیشت بمونم
+هیونگ از امشب میام تو اتاقت تو فقط باید پیش من بخوابی
×برین کنار توله سگا اون هیونگ منم هست
جیمین به درگیری اون سه تا خندید و بعد چشمش به کوک افتاد و زیر لب گفت:
÷سارانگه
کوک بهش چشمک زد و گفت:
=من میتونم شمارو به جرم زیبایی غیرقانونی دستگیر کنم؟
جیمین خندید فلیکس گفت:
×درسته که بهتون اجازه دادم ولی قرار نیست جلوی من از این لوس بازیا دربیارین
کوک خندید و لپ فلیکسو کشید
*هیونجین دیرمون شد بیا بریم دیگه
_تهیونگا تک خور نباشید باید مارو هم ببری
*باشه چشمممم اصلا همه شام مهمون من
+اوکی عالی شد!
*راستی اتاق اضافه برای منم هست؟
×بیخود
*پس من کجا بخوابم؟
÷تو بالکن
*بی انصاف!
=خوبه پس قراره شیش نفری تو یه خونه زندگی کنیم فکر کنم با ترافیک بالایی مواجه شیم
_از الان بگما......من رو وسایل شخصیم حساسم
*من و هیونجین یه اتاق جدا میخوایم
×پرووووو
=پس من و جیمینم یه اتاق جدا میخوایم
×جیسونگ نظرت چیه شبونه هر چارتاشونو به قتل برسونیم؟
_عالییییهپایان:-)
🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍
مرسی که کنارم بودین 🍭💝
امیدوارم لذت برده باشین 💖💗
اینم از پایان داستان جیمین و سه جوجه اردک زشتش 💓💕«جنایتی به نام عشق»
«Unknownj7»
YOU ARE READING
جنایتی به نام عشق
Fanfictionخلاصه: جیمین یه پلیس موفقه که سه تا برادر کوچیکتر از خودش داره پدر و مادرشون تو یه تصادف مردن و جیمین باید از سه تا برادر نوجوونش به تنهایی مراقبت کنه.... وضعیت: پایان یافته کاپل: کوکمین ژانر: پلیسی،معمایی،خانوادگی