part8

253 48 7
                                    

نگهبان در عمارت رو باز کرد و یونگی با کیسه های داخل دستاش که به شدت براش سنگین بودن وارد شد و هنوز قدم اول رو بر نداشته بود که کیسه هایی که جلوی چشمش رو هم گرفته بودند برداشته شدن و بعدش چهره خندون جیمین نمایان شد

÷یونگیا فکر نمیکنی اینا برات سنگین باشه؟ کمرت درد میگیره.

-چ..چرا..باید...درد...بگیره...من...یه...مردم...و..اونقدر...زور...دارم...که..اینا...رو...بردارم.

÷باشه ولی قبول کن که برات سنگین هستند .

-نه خیرم اصلا هم سنگین نیستن اونا رو بده به من ارباب جوان امروز خونه ان و اگه ببینن که باز بهم کمک کردی این دفعه تیکه تیکه ام می کنند.

جیمین در حالی که با صدای بلند می خندید گفت :

÷واییی یونگی اخه چرا باید تهیونگ تو رو تیکه تیکه کنه؟

-چون از من خوشش نمیاد .

÷یاااا اون از تو خوشش میاد فقط میدونی یکم دیر یخش آب میشه .

با ناراحتی گفت : امیدوارم فقط بحث یخ باشه. راستی جونگ کوک کجاست؟

÷اون رفته خرت و پرتای دیگه رو بگیره بیچاره مثلا بادیگارد تهیونگه ولی انقد کار رو سرش میریزن که نمیتونه چند ساعت بیشتر کنار تهیونگ باشه .

-آهان . میشه لطفا اینا رو همراه من بیاری آشپزخونه؟

÷آره عسلم چرا که نه .

-یااااا هزار بار بهت گفتم اینطوری صدام نکن .

÷باشه بابا حالا چرا عصبانی میشی

یونگی حرفی نزد و به سمت آشپزخونه راه افتاد و وسایل رو روی میز مواد غذایی گذاشت و مقابل چشم های متعجب جیمین بدون هیچ حرفی از آشپزخونه خارج شد و به طرف اتاق تهیونگ رفت نفس عمیقی کشید و با دستش ابریشم های مشکیش رو مرتب کرد (ابریشم استعاره از مو ها . مدیونید فک کنید واسه امتحان ادبیات زیاد خونده بودم)
در زد و با اجازه تهیونگ وارد اتاق شد

-ارباب ...جوان...با..من..کاری...داشتید؟

+ببین مین یونگی من حوصله مقدمه چینی رو ندارم حرفم اینه که نزدیک جیمین نشی .

-چ..چرا..ارباب...من..اشتباهی..کردم؟

+اشتباه که زیاد کردی و بزرگترینش این بود که پاتو توی این عمارت گذاشتی.

یونگی که دیگه خیلی عصبانی شده بود با تحکم به چشم های تهیونگ زل زد و گفت:چرا ارباب ؟؟ من اومدم فقط اینجا که کار کنم من نمیدونم چه بدی در حق شما کردم که با من اینطوری می کنید .

+ الان مثلا خواستی ادای مظلوما رو در بیاری راستشو بگو چرا همش مثل دخترا به جیمین میچسبی ها؟؟

-من؟؟؟آخه من کی مثل دخترا به ارباب جیمین چسبیدم؟؟؟چرا بدون اینکه چیزی بدونی بهم تهمت میزنی ؟؟؟

my heroWhere stories live. Discover now