^دارم تمام تلاشمو میکنم رمانتیکبنویسم هارتتون اکلیلی شه بالاخره من سینگلم و زیاد نباید از خودم انتظار داشته باشم ولی زیر پوستی از دوست مجازیم که اونم سینگله قراره بعضی جاها کمک بگیرم لعنتی خیلی خوب لاس زدن بلده ^
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&با رسیدن به طبقه پایین از آسانسور خارج شد و با قدم های محکم و حرصی از گندی که زده بود از پاساژ خارج شد که صدای تهیونگ رو شنید : یاااااا یونگیا صبر کن خواهش می کنم .
برگشت و نگاهی به تهیونگ که نفس نفس می زد کرد تهیونگ از جلب توجه یونگی لبخندی زد که با ببخشید گفتن یونگی و دویدنش محو شد .
با بیشترین سرعتی که از خودش سراغ داشت دنبال یونگی می دوید و بی توجه به عابر هایی که با تعجب بهشون نگاه می کردند با صدایی بلند یونگی رو خطاب قرار میداد : یونگیاااا غلط...کردم...وایسا ...تو...روخدا...دیگه ..نمیتونم...بچه.
ولی یونگی سریع تر از قبل می دوید که در آخر تهیونگ تونست چنگی به بازوی اون بزنه و با کشیدنش سمت خودش هر دو روی زمین افتادند لباس های هر دو خاکی شده و خودشون هم نفس نفس می زدند یونگی که به اینجور دویدن ها و زمین خوردن ها عادت کرده بود بلند شد و با بیچارگی به تهیونگی که هنوز پخش زمین بود نگاه کرد : یااااا مرد گنده خیر سرت از من بزرگتری بعد اینطوری عین خامه کف زمین پخش شدی؟ زود باش دستتو بده به من بلند شو مردم دارن بد نگامون می کنند .
تهیونگ دست یونگی رو گرفت و البته که به کمک زور خودش بلند شد چون یونگی نمی تونست اونو بلند کنه .
تهیونگ به محض بلند شدن بدون اینکه حتی خاک لباساش رو بتکونه دست یونگی رو گرفت و اونو به سمت خودش کشید که نتیجه اش گیر افتادن یونگی بین بازوهای خوشفرم تهیونگ بود .
تهیونگ آروم دم گوش یونگی زمزمه کرد : دیگه هیچوقت از دست من فرار نکن . باشه؟
اونو از خودش جدا کرد و یونگی مسخ شده از عطر سرد تهیونگ سری به معنای باشه تکون داد .
تهیونگ از واکنش یونگی لبخندی زد و دستش رو گرفت به طرف پاساژ حرکت کردند .
+یونگیا چرا یهو فرار کردی از دستم ؟ چرا یهو گریه کردی؟
-هیچی مهم نیست .
+ یعنی ابراز علاقه من به تو برات مهم نیست؟
- نه منظورم این نبود .
+پس چی ؟ اصلا جوابت چیه؟ توهم منو دوست داری؟
-هاا؟؟؟...چیزه...نمیدونم .
+یونگیا می تونی هر چقدر بخوای در موردم فکر کنی ولی خواهش می کنم اون بداخلاقی های اولم رو تو این فکر کردنت نادیده بگیر هوم؟
YOU ARE READING
my hero
Randomاسم فیک : قهرمان من کاپل : کوکگی (یونگی و کوک . کوک تاپ ) تهگی (ته تاپ) نویسنده: maia ژانر : غمگین . عاشقانه . به احتمال زیاد اسمات نداشته باشه . روز مره ای .