"𝗕𝗜𝗢𝗚𝗥𝗔𝗣𝗛𝗬"

1.8K 116 18
                                    

____________________________

«مقدمه»


"چیزی راجع‌به یه ژنرال فرانسوی همراه با سرباز غریبش می‌دونی؟"

پیپ رو از دست مرد گرفت. اون رو ما بین لب‌های خودش گذاشت و پکی عمیق بهش زد، پکی که لپ‌‌هاش رو به داخل کشید و پلک‌هاش رو کمی ریز کرد. بعد از چندثانیه پیپ رو پایین کشید که دود از گوشه و کنار دهانش خارج شد.

"یه ژنرال فرانسوی، به کشیدن پیپ عادت کرده بود و توی طول روز زیاد ازش استفاده می‌کرد. شبی اتفاقی موقع‌ی روشن کردن پیپش سربازی کنار اون می‌شینه، زیپوی مورد علاقه‌اش رو از دستش می‌گیره و با گفتن «خودم برات روشنش می‌کنم ژنرال.» پیپ رو برای مرد روشن می‌کنه. جرقه‌ای بینشون رخ می‌ده، قلبی می‌تپه و سوختن شروع می‌شه. سرباز زیپو رو با خودش می‌بره و ژنرال از اون شب به بعد هرشب برای کام گرفتن از پیپش منتظر اون سرباز می‌مونه."

نوک پیپ رو به دست گرفت و این‌بار اون رو سمت لب‌های مرد بُرد، مرد هم بیمقاومت رد لب‌های پسر رو به کام گرفت و پکی به مثال شیفتگی بهش زد.

اون کام با چوبی خشک و رد لب‌هایی‌تر، تازه به کام مرد نشسته بود که پیپ از بین لب‌هاش بیرون کشیده شد. مرد گذاشت رد لب‌هایی که به کام گرفته بود خشک بشه و بعد سرش رو بالا گرفت و دود توی دهانش رو بیرون فرستاد. نگاهش روی اون دلبر زیبا رقصید و لب‌هاش برای زمزمه کردن، حرف‌های پسر رو ادامه داد:

"از اون شب به بعد ژنرال توی نقطه‌ی کورِ پادگان به بهونه‌‌ی روشن شدن پیپ منتظر اون سرباز می‌موند تا بیاد و پیپ رو براش روشن کنه. با هربار جرقه بین پیپ و زیپو بین قلب ژنرال و سرباز غریبش هم جرقه‌ای رخ می‌داد..."

"و به مرور زمان آتش عشق ممنوعه به جون هردوشون افتاد و برای تجربه کردن اون ممنوعه‌ی شیرین باید درد سوختن رو به جون می‌خریدن و با کمال میل درد سوختن رو پذیرفتن. زیر بار تاوان‌های سنگین به عشقی که گناه بود، بههم پایدار موندن تا اینکه اون شعله‌ی آتش خاموش شد و به خاکستر تبدیل شدن، در اصل پای عشق سوختن و خاکستر شدن.‌"

پسرک با موهای بلند و کمان‌های کشیده‌ی ابروهاش، صحبتشون رو به آرومی به اتمام رسوند که مرد مات و مبهوت پلک آرومی زد و پرسید:

"اینو از کجا می‌دونستی؟"

"یه داستان بود، داستان مورد علاقه‌ام. وقتی بچه بودم مادربزرگم همیشه برام تعریفش می‌کرد. چیزایی که توی جعبه دیدم منو یاد این داستان انداخت."

پیپ رو سمت لب‌های مرد برد و دوباره نوک ظریف پیپ رو بین لب‌های برجسته‌ی مرد گذاشت.

"دارم فکر می‌کنم به‌خاطر محدودیت‌هاشون چطوری هم رو می‌بوسیدن. شاید بوسه‌‌ی غیر مستقیم بوده، می‌گرفتن کام جفتشون از پیپ و می‌بوسیدن رد لبای همو. اینطوری فکر نمی‌کنی؟!"

•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•Donde viven las historias. Descúbrelo ahora