|𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟮𝟰|
"We are all sinners"
"همهی ما گناهکاریم"
لبهاش رو کنار گوش مرد گرفت و زیر لب زمزمه کرد:
"مرسی بابت گل موسیو کیم."
دستش رو از زیر لباس مرد پایین کشید و همین که خواست از جلوی تهیونگ کنار بره مچ دستش توسط تهیونگ گرفته شد و پاهاش به زمین گره خورد. اول نیم نگاهی به انگشتهایی که مثل زنجیر مچش رو به اسارت گرفته بودند انداخت و بعد به چشمهای خمار و قرمز تهیونگ خیره شد. نگاهش، این همون نگاهی بود که غرور پسر تا کمر براش سر خم میکرد و باعث میشد سلولهای مغزش از جادویی که توی نگاه وهمآورش داشت به درد بیفته و تیر بکشه. میخواست به اون مرد يادآوری کنه باید مچ دستش رو رها کنه اما حرکت سیب گلوی تهیونگ که آب دهانش رو قورت داد مانع شد.
"حالت خوبه؟ چشمات قرم-"
قبل از اینکه بخواد حرفش رو تکمیل کنه سمت مرد کشیده شد و همزمان با برخورد صدا دار کمرش به دیوار موهاش تکان خورد و لبهای تهیونگ روی لبهاش قفل شد. بهطور خودکار برای ذخیره نفس، هوای اطرافش رو از بینی درون ریه کشید و پلکهاش رو روی هم انداخت.
انتظار این بوسه یکدفعهای توی این موقعیت و حالتی که درش قرار گرفته بودند رو نداشت و فکر میکرد تهیونگ قراره دوش بگیره! اما اینطور نبود.
تهیونگ بوسه نمیزد، با سری کج شده بی تحرک روی لبهای پسر خیمه زده بود و بینیاش رو توی گونهی پسر فرو میبرد، اما همین بی تحرکی از هر بوسهی پر سر و صدایی، پر هیجان تر بود. قلبهاشون کنار هم قرار گرفته بود، هیجان توی رگهاشون همراه خون حرکت میکرد و هر دوشون میدونستن چقدر برای این لحظه صبر کرده بودند. چندلحظه پرتنش بینشون آرومتر شد، آروم درست مثل آرامش قبل از طوفان که ماهیهای دریا رو به گریه میانداخت.
دست تهیونگ به نرمی از مچ جونگکوک که به دیوار گره خورده بود پایین اومد و انگشتهای دست جونگکوک دور گردنش نشست. میخواست گرمای لبهای جونگکوک رو بیشتر از این حس کنه، اما بیشتر محتاج دیدن نگاه جونگکوک بود. دل از لبهای پسر کند و تنها به اندازه دو انگشت لبهاش رو از پسر جدا کرد و به پلکهای پسر که به نرمی از هم باز میشد خیره شد.
"لمسم میکنی، منو بو میکشی و انتظار داری رهات کنم؟"
جونگکوک با نفسی گرم و پر حرارت به لبهای باز مرد بوسه زد. نمیتونست مرزی که بینشون داشت از بین میرفت رو تحمل کنه و در حین خواستنِ لمسهای اون مرد، میخواست راهی برای فرار از همون لمسهای خواستنی وجود داشته باشه.
"خوشخیال نباش."
تهیونگ دو طرف خط فک پسر رو با انگشتهاش گرفت، سر پسر رو به سمت چپ متمایل کرد و زبانش رو از روی شاهرگ گردن تا زیر خط فک پسر به حرکت درآورد و همین که جونگکوک سرش رو با حرکت زبانش بالاتر گرفت، زبانش رو عقب کشید.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•
Gizem / Gerilim- از چی اینقدر میترسی، کبوتر بیپروای من؟ - بودنت منو بیپروا میکنه، نبودنت منو میترسونه. بیپروام تا زمانی که تو کنارم باشی، وقتی نیستی از همهچیز میترسم. ⇠❝ نام فیکشن: Check Mate ⛓ ⇠❝ ژانر ⇠ مافیایی، رمنس ، اسمات🔞، جنایی، انگست، مهیج ⇠❝ ک...