Part:27
"Disclosure""افشاگری"
تاریکی بر تمام نقاط خونه حکمفرمایی میکرد و تنها رنگ سرخ آتش شومینه از این تاریکی نافرمان بود و به قصد دلبری از تاریکی میرقصید. نه تنها نافرمان از تاریکی، بلکه از سکوت هم نافرمان بود و از سوختن هیزمها صدا تولید میکرد.
سکوت، تاریکی و تنهایی برای برخی ترسناک بود، اما اگر تنهایی با حضور یکنفر پر میشد و سکوت با صدای یک نفر شکسته میشد، آرامش جایگزین ترس توی تاریکی میشد. حضور، صدا، آرامش. اون پسر هر سهاش رو داشت و همهاش به یک نفر مربوط میشد.
"پس توی این هفته برمیگردیم؟"
تهیونگ قوری روی کتری رو برداشت و لولهی باریکش رو لبهی ماگ گرفت تا ماگ رو ازش پر کنه.
"ده روز وقت داریم، میتونیم هفتهی اول ماه بعد همینجا بمونیم یا میتونیم آخر این هفته برگردیم سئول همهچیز بستگی به تو داره."
ماگ رو از آب جوشِ مخلوط با دارچین پر کرد و قوری رو دوباره روی کتری قرار داد.
"اگر بخوای این هفته میمونیم وسطای هفتهی دیگه برمیگردیم."
تهیونگ دو لیموی روی تخته چوبیِ روی کانتر رو از وسط برش داد و یکی از لیموها رو توی آب جوشِ مخلوط با دارچین چکید.
"وقتی برگشتیم سئول باید چندمت دوریمو تحمل کنی."
"شروع نکن! دلم نمیخواد حتی به عملیاتی که داری فکر کنم!"
با سری پایین لبخند زد، برای آخرین بار لیمو رو لبهی ماگ کشید و بعد پوست خالی رو روی تخته چوبی گذاشت.
"میتونی هرچندوقت یهبار بیای بهم سر بزنی، قرار نیست چندسال از هم دور باشیم فقط چند روزه."
ماگ رو از روی کانتر برداشت و قدمزنان سمت پسری حرکت کرد که روی کاناپهی مقابل شومینه نشسته بود، پاهاش رو توی سینه جمع کرده بود و به شعلههای آتش نگاه میکرد.
"حالتو بهتر میکنه."
جونگکوک سری بلند کرد و در حینی که تهیونگ کنارش مینشست، با هر دو دست ماگ رو از دست تهیونگ گرفت.
"امیدوارم چندروزی که ازش حرف میزنی تبدیل به چندماه نشه."
ماگ رو مقلبل بینی گرفت و محتویات توی ماگ رو استشمام کرد. اخمهاش رو توی هم کشید و پرسید:
"دارچین؟!"
تهیونگ با هر دو چشم چشمک زد.
"دیروز وقتی هوسوک میخواست از خونه بره بیرون بهش گفتم وسیلههاشو بگیره، برای کم خونیت خوبه."
کف دستش رو زیر سرش گذاشت و نیمرخ رنگ پریدهی جونگکوک رو تماشا کرد. این ضعف مثل اینکه همیشه همراهش بود، بهخصوص وقتهایی که تصمیم میگرفتند باهم رابطه داشته باشند، اون پسر بعد از اتمام کار ضعف میکرد و بدنش نسبت به تمام مسائل کوچیک واکنش نشون میداد.
![](https://img.wattpad.com/cover/315814239-288-k31448.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•
Mistério / Suspense- از چی اینقدر میترسی، کبوتر بیپروای من؟ - بودنت منو بیپروا میکنه، نبودنت منو میترسونه. بیپروام تا زمانی که تو کنارم باشی، وقتی نیستی از همهچیز میترسم. ⇠❝ نام فیکشن: Check Mate ⛓ ⇠❝ ژانر ⇠ مافیایی، رمنس ، اسمات🔞، جنایی، انگست، مهیج ⇠❝ ک...