|𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟱|

300 41 3
                                    

|𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟱|
𝗛𝗼𝗻𝗲𝘆 𝗳𝗹𝗼𝘄𝗲𝗿"

"گل عسل"

 

با نگه داشتن ماشین جلوی سالن متروکه، بدون تلف کردن ثانیه‌ای از ماشین پیاده شد و در رو با شدت بست. چند قدمی سمت جلو برداشت و خودش رو به اون متروکه رسوند که به محض رسیدن به در ورودی، بوی تیز خونِ پراکنده توی اون منطقه، سیلیِ محکمی به صورت‌اش زد و تمام راه‌های تنفسیش رو بست.

اطراف متروکه رو با تمام جزئیات گذروند. انگار که با خون اونجا رو رنگ آمیزی کرده بودند. پیکر افراد گوشه و اطراف رها شده بود و تازه متوجه شد که اون مسابقه، حتی مصدوم در حد کشته هم داده. وقتی چهره‌های خونی و کبود اون افراد رو می‌دید، نمی‌‌دونست از ندیدن اون پسر نفسی تازه بکشه یا اینکه نگران باشه.

"لطفا برید کنار."

با اومدن دو پرستار همراه با برانکارد سمتش کنار رفت و راه رو براشون باز کرد. تمام نقاط اون مکان رو در یک نگاه جا داد و چشمش به فردسکه کنارش روی زمین نشسته بودو با یک دست جای زخمش رو می‌فشرد و صدای جریان خون از پارگی روی شکمش همچنان به گوش می‌رسید.

با اومدن پرستاری سمت مرد، بی‌توجه بهش نگاهش رو از مرد گرفت و به دیوار ته متروکه نگاه کرد. حرف M که با خون افراد نوشته شده بود روی اون دیوار خودنمایی می‌کرد و خونِ روی دیوار قطره قطره‌ سمت پایین می‌چکید. اون حرف، می‌تونست مخفف اسم هرکسی باشه؛ اما تنها فردی که به ذهنش می‌رسید، مانگو بود.

"ببخشید؟"

با پیچیدن صدای فردی توی گوشش، نگاهش رو به زن کنار دستش داد. می‌دونست باید خودش رو معرفی کنه برای همین کارت شناساییش رو از توی جیب پشت شلوارش بیرون کشید و مقابل زن گرفت.

"افسر کیم از بخش مواد مخدر."

بازرس‌هایی که کنار زن ایستاده بودند با دیدن کارت شناسایی تهیونگ و متوجه شدن هویت مرد، احترامی کوتاه گذاشتند.

تهیونگ کارت شناساییش رو توی جیب پشت شلوارش برگردوند و پرسید:

"انتظار نداشتم وضعیت انقدر خراب باشه، جریان چیه؟"

"پرونده‌ی جدید مانگو مربوط به بخش شماست درسته؟"

تهیونگ سعی کرد خودش رو خونسرد جلوه بده و نبودن اون پسر رو نادیده بگیره. هرچند که هیچ‌وقت این هجم از استرس و فشار عصبی رو یک‌جا توی وجودش تجربه نکرده بود؛ اما اون صبور بود‌ و منتظر بود تا جریان رو بشنوه. اگر اون بخش، بی‌احتیاطی کرده بودند، اون وقت خشمش رو نسبت به اون واحد و کم کاری‌هاشون بروز می‌داد.

افسرِ زن منتظر شنیدن حرفی تهیونگ بود اما وقتی چیزی از طرفش نشنید خودش جریان رو توضیح داد:

•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•Donde viven las historias. Descúbrelo ahora