|𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟮𝟭|
"Balance""تعادل"
"بیمارستان پیانگهووآ - 11 دسامبر - 11:30 صبح."
همهجا براش تاریک بهنظر میرسید، دید واضحی نداشت و انگار لایهای تیره رنگ و سایه مانند روی چشمهاش رو پوشانده بود. اون لایه تیره رنگ بهمرور با هر پلکی که باز و بسته کرد محوتر شد و بالاخره تونست رنگ واقعی مکانی که درش قرار داشت رو ببینه.
تنگی چشمهاش گشادتر شد و با نگاهی گیج و خمار نقاط مختلفی از سقف بالای سرش رو تماشا کرد.
گلوش به سوزش افتاده بود، مثل کسی که درگیر سرما خوردگیِ شدیدی بود. حس میکرد باید برای از بین رفتن سوزش، گلوش رو از حالت خشکی در بیاره. آب دهانش رو قورت ولی زخمهای توی گلوش بهقدری عمیق بود که آب دهانش به زحمت پایین رفت و سوزش گلوش رو شدیدتر کرد.
اول دست دور گردنش کشید و بعد بهنرمی گردنش رو سمت راست چرخوند. همون لحظه مردی رو دید که روی تخت کناری، به سمتش نشسته بود، دستبهسینه سرش رو به دیوار تکیه داده و پلکهاش رو بسته بود.
یقین داشت اون مرد به قول چندشب پیشش عمل کرده و از شب گذشته که بعد از دو روز به این بخش منتقل شده بود، تازه استراحت کرده. درحالیکه خودش توی اون دو روز فقط کمی از روز و نیمه شبها رو بیدار میموند و مدام مشغول استراحت بود.نمیخواست اون مرد رو بیدار کنه، برای همین به زحمت دست کبود کردهاش رو سمت میز کنارش برد و انگشتهاش رو دور لیوان آب حلقه کرد. میتونست اون لیوان رو لمس کنه، اما قدرتی نداشت که بخواد اون رو به دست بگیره.
تشنه بود، نیاز داشت گلوش رو تازه کنه، نیم نگاهی به تهیونگ انداخت و همینطور سعی داشت سر و صدایی ایجاد نکنه، لیوان رو جلو کشید و همین که خواست اون رو از روی میز برداره، روی زمین افتاد و صدای خُرد شدن لیوان بلورین تهیونگ رو از خواب بیدار کرد.
چشمهای مرد تازه گرم شده بود ولی صدای شکستن شیشه اون رو به ترس انداخته بود. تکیهاش رو از دیوار کنارش گرفت و دستهاش رو برای پریدن خواب از سرش، روی صورت کشید.
"بیدار شدی؟"
"مراقب باش، شیشه شکسته."
تهیونگ از روی تخت بلند شده بود و میخواست سمت جونگکوک بره که با حرف پسر از حرکت ایستاد و به خُرده شیشههای زیر پاهاش خیره شد.
"جمعش میکنم."
سمت پایین خم شد و مشغول جمع کردن خرده شیشهها شد. میدونست اون لیوان از دست جونگکوک افتاده و این احتمال رو هم میداد بهخاطر ضعفی که داشته نتونسته اون لیوان رو به دست بگیره.
ESTÁS LEYENDO
•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•
Misterio / Suspenso- از چی اینقدر میترسی، کبوتر بیپروای من؟ - بودنت منو بیپروا میکنه، نبودنت منو میترسونه. بیپروام تا زمانی که تو کنارم باشی، وقتی نیستی از همهچیز میترسم. ⇠❝ نام فیکشن: Check Mate ⛓ ⇠❝ ژانر ⇠ مافیایی، رمنس ، اسمات🔞، جنایی، انگست، مهیج ⇠❝ ک...