"Part:28"
"I can't take my eyes off you"
"نمیتونم چشمهام رو از روی تو بردارم."گروهی از افراد با پوششهای متفاوت، رنگ چشمهایی روشن، پوستی سفید و موهای طلایی و زرد، همه در کنار هم قرار گرفته و همه از یک نژاد بودند. جامعه برتریِ عجیبی نسبت به برخی نژادها میداد. برعکس، برخی نژادها هم این امتیاز رو نداشتند. اگر جامعه اونها رو عضوی از خودش میدونست، افرادی که نژاد برتر رو تشکیل میدادند این رو نمیپذیرفتند.
هر گروه از تعداد افراد متفاوتی تشکیل میشد، متفاوت از هر رنگ چشم گرفته تا اثر انگشت. همه با هم متفاوت بودند؛ اما ذهنهای یکرنگ داشتند. ذهنهایی اسیر و محدود که خلاف چهارچوب خودش رو نمیپذیرفت و هر ذهن متفاوتی رو از محدوده خارج و انگشتنما میکرد.
برای راحتیِ بیشتر موقعی شام خوردن، مکانی در بالاترین نقطهی شهر انتخاب کرده بود، تا از تمام آدمها دور باشه و راحتتر بتونه با دلیل حال خوب روزهای اخیرش وقت بگذرونه. دیوارهای هر چهارگوش رستوران از شیشه ساخته شده بود و کل شهر در یک نگاه جا میشد.
جونگکوک آرنج دستش رو روی قسمت بالایی صندلی تکیه داده بود و از پنجرهی کنارش به ساختمونهایی که نقطهنقطهای بهنظر میرسیدند نگاه میکرد و تهیونگ، تماشاگر سکوتِ زیبای اون پسر بود.
"بار اولی که شام خوردیمو یادت میاد؟"
تهیونگ در جواب جونگکوک سکوت کرد درحالیکه آرنج دستهاش رو روی میز گذاشته بود، انگشتهاش رو لای هم قفل کرده و زیر چونهاش قرار داده بود. جونگکوک از اون شهر و زیباییهاش دل کند. به تهیونگ خیره شد و در ادامه گفت:
"بار اول که باهم شام خوردیم، وقتی غذامون تموم شد تا چنددقیقه همينطوری بهم نگاه میکردی، منم به آدمای دیگه نگاه میکردم و تظاهر میکردم متوجهت نیستم، تا تو به کارت ادامه بدی."
"همین الانم داشتی همینکارو میکردی. با اینکه متوجهی نگاه من بودی."
از اینکه به راحتی خودش رو لو داد خجالت زده شد. دوباره به همون نقطهی قبلی از پنجره نگاه کرد و لبهاش رو بههم فشرد تا خندهاش رو از چشم تهیونگ پنهان کنه که چالهای محو گونههاش به داخل فرو رفتند. در حقیقت، از اینکه تهیونگ توی حواسپرتی بهش نگاه میکرد لذت میبرد؛ اما همیشه متوجهی نگاه اون مرد میشد. برای همین خودش رو به بیحواسی میزد تا اون مرد بیشتر بهش نگاه کنه.
"تو سعی داشتی منو بخندونی، منم میخواستم فقط بهت نگاه کنم و بخندم. تو خندههای منو دلیلی برای ادامه دادن میدونستی و من میخندیدم تا تو بیشتر به حرکاتی که انجام میدادی ادامه بدی."

ESTÁS LEYENDO
•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•
Misterio / Suspenso- از چی اینقدر میترسی، کبوتر بیپروای من؟ - بودنت منو بیپروا میکنه، نبودنت منو میترسونه. بیپروام تا زمانی که تو کنارم باشی، وقتی نیستی از همهچیز میترسم. ⇠❝ نام فیکشن: Check Mate ⛓ ⇠❝ ژانر ⇠ مافیایی، رمنس ، اسمات🔞، جنایی، انگست، مهیج ⇠❝ ک...