|𝗣𝗔𝗥𝗧:𝟮|

430 51 1
                                    


|

𝗣𝗔𝗥𝗧:𝟮|
"𝗜 𝘄𝗮𝗻𝘁𝗲𝗱 𝘁𝗼 𝘁𝗼𝘂𝗰𝗵 𝗶𝘁"

"من می‌خواستم لمسش کنم"

 

"سه ساعت بعد -03:03 بامداد."

بعد از اتمام حرفش با اون پسر غریبه و افسرهایی که تأکید داشتند حواسش رو جمع کنه و مراقب جونگکوک باشه، سمت ماشین رفت تا با جونگکوک صحبت کنه. اما خبری ازش نبود. تمام افسرها رفته بودند و تنها افرادِ توی اون زمین خاکیِ سوت و کور، هوسوک و یونگی بودند.

توی پیست دنبالش گشت و با ندیدن هیچ ردی ازش، بدون وقفه با یونگی سوار ماشین شد و سمت خونه‌ا‌ش رفت اما اون‌جا هم نبود، رو به روی ساختمانی که چراغ‌هاش خاموش بود ایستاده بود و با ذهنی پر از موج استرس با پسر تماس می‌گرفت، اما جواب نمی‌داد و در آخر با بوق خاتمه مواجه می‌شد.

نگاه نگرانش رو اطراف خیابونی که حتی یک ماشین هم دَرش پرسه نمی‌زد چرخوند و با وصل نشدن تماس، تماس رو قطع کرد. همین‌طور که موبایلش رو توی جیب شلوار می‌گذاشت داخل ماشین نشست و در رو محکم بست.

"جواب نمی‌ده."

دنده رو سمت جلو داد و بدون ذره‌ای اهمیت به خستگی و کوفتگیِ توی تنش حاصل از فشار مسابقه، پاش رو روی پدال گاز فشرد و به‌سرعت خیابون رو به روش رو مستقیم رفت که یونگی به‌خاطر سرعت زیادشون با شدت به صندلیِ پشت سرش کوبیده شد.

احساس می‌کرد معده و روده‌اش به‌هم پیچیده و اگر هوسوک کمی دیگه سرعت بده بالا میاره، ابروهاش رو توی هم کشید و کف دستش رو بالای سرش به سقف ماشین گرفت. هوسوک توی حالت عادی بیشتر از حد مجاز می‌روند و توی اون شرایط که چندساعتی از جونگکوک بی‌خبر بود کسی نمی‌تونست جلوش رو بگیره.

"این‌جا زمین مسابقه نیست، با کسی کورس نداری، یواش‌تر برو!"

هوسوک جهت دنده رو تغییر داد و پاش رو بیشتر روی گاز فشرد. از توی آینه‌ی کنار دستش به ماشینی که پشت سرشون بود نگاه کرد و بعد از دادن فرمون سمت راست خیابون رو دور زد که صدای کشیده شدن لاستیک ماشین روی آسفالت کف خیابون توی سکوت شب پیچید.

"اون هوانگِ عوضی باید حواسش بهش می‌بود!"

بونگی که کمی به سمت راست خم شده بود، با قرار گرفتن ماشین توی حالت عادی با شدت توی همون نقطه‌ی قبلی برگشت. صاف نشست و خودش رو روی صندلی بالاتر کشید.

"لعنت بهت که نمی‌فهمی با این سرعت جفتمون رو به کشتن می‌دی. برو عمارت شاید اونجا باشه."

یونگی فشار زیادی رو تحمل می‌کرد؛ اما هیچ فریاد و خشمی توی صداش شنیده نمی‌شد و با خونسردترین لحن ممکن کلمات رو به زبان می‌آورد.

•|𝗖𝗛𝗘𝗖𝗞 𝗠𝗔𝗧𝗘|•Onde histórias criam vida. Descubra agora