34 - 2

2.3K 255 342
                                    

ادامه چپتر سی و چهار

🎼Die First - Nessa Barrett

لیام توی فاصله دومتریش بود...نوک تیز چاقو توی زخم عمودی روی ساعدش فرو رفته بود و با فشاری از جانبش، زخمی که بسته شده بود رو دوباره باز میکرد و این بار عمیق‌تر میبرید...
خون تیره‌ای از نوک انگشتاش روی کف سرامیکی آشپزخونه میچکید و زین خودش رو میدید که سرجاش فریز شده...

شاید باور نمیکرد این خودشه که شاهد این تصاویره و شایدهم هنوز قبول نکرده بود که لیام واقعا قادره همه چیز و همه کس رو پشت سر رها کنه و جون خودشو بگیره...

وقتی چاقو توی زخم پیشروی و فاصله‌اش رو با مچ دست لیام کم‌تر کرد، زین گزینه دوم رو انتخاب کرد.

- پس میخوای اینجوری بازی کنی!؟

عصبی غرید و همه توانش رو به کار گرفت تا به سمت لیام خیز برنداره و اون چاقوی لعنت شده رو از دستش نقاپه.

- آره خودتو بکش...خیلی زود لویی رو هم میفرستم پیشت که تنها نباشی...

رو به تهدید کردن آورد و نگاه مردمک‌های سرگردونش، بین حرکت چاقو و خونی که از زخم بیرون میزد جا به جا شد...
مقابلش لیام از درد زیاد بدنش به خودش پیچید و وقتی لبه تیز چاقو، زخم سربسته‌اش رو باز کرد از دردش نالید.

- به هیچ جام نیست عوضی...هر غلطی دوست داری بکن.

متقابل صداش رو بالا برد و لحظه‌ای از ذهنش گذشت فقط چند سانت دیگه و بعد آزادی در انتظارشه...
با مردنش از همه دردهایی که میکشید رها میشد، مگه این چیزی نبود که بالبو براش برنامه چیده؟
مگه نمیخواست زین اونقدری سرش بریزه تا در نهایت جون خودش رو بگیره؟
خب لیام تا براورده کردن خواسته بالبو فقط به اندازه دو سانت پوست فاصله داشت...
وقتی اون مرد به خواسته‌اش برسه دیگه کاری به زین نداشت...
و شک داشت با مردنش زین آزاری به لویی یا خواهرش برسونه...چون هدف قرار دادن اون دوتا قرار نبود خودش رو زنده کنه...
آره بعد از مردنش دوست و خواهرش در امانن...

لیام با این تفکر چاقو رو روی پوست دستش تکون داد...فقط دو ثانیه زمان برد تا فریاد بلند زین توی آشپزخونه و چه بسا کل خونه بپیچه.

- باشه لیام...باشه.

اون مرد از ته گلوش داد زد و دست راستش که به سمتش دراز شده بود لرزید.
اونقدری صدای فریادش بلند بود که لیام شوکه شده سر جاش خشکش زد.

- نمیخوای بهت دست بزنم!

زین که قفسه سینه‌اش با شدت بالا و پایین میشد و صداش خش داشت به حرف اومد...

- نمیزنم...نمیزنم...فقط اون چاقو رو بذار زمین.

محتاط و با حرکات آرومی روی زمین نشست و کف دستش رو به سمت لیام گرفت.

 Sweet GriefWhere stories live. Discover now