○|let's agree|○

116 31 28
                                    

CHANYEOL VR:

○استعفا داده؟!

با تعجب پرسیدم
رئیس سرش رو به نشونه " اره" تکون داد

~ همین امروز اومد استعفا نامش رو تحویل داد

○ الان رفته؟!

~ به زور راضیش کردم امروز هم کار بکنه بعد بره
چه خبر شده بعد از این خبر با هم دعوا کردید؟!

○ نه مشکلی نیست

و بعد بدون خداحافظی و حتی لحظه ای نگاه کردن به رئیس به سمت در رفتم
حتما باید بک رو راضی کنم ؛ نه فقط برای موندن و نرفتن از این بیمارستان باید اون رو راضی کنم که نقش دوست پسرم رو بازی کنه به هر قیمتی

رفتم به سمت دفتر منشی

○ هی یه خواهش ازت دارم

منشی با شنیدن صدای من سریع سرش رو بالا داد و با صورت سوالی نگاهم کرد
○ اممم...میشه بیون بکهیون رو صدا کنید

~ اممم..اره حتما

با تردید جوابم رو داد و بعد رفت سمت بلندگو و گلوش رو صاف کرد و با صدایی که من فکر میکردم که متعلق به کامپیوتره شروع کرد به حرف زدن توی بلندگو
با تعجب به طرز حرف زدنش نگاه میکردم
این صدای کامپیوتر نبود ؟!

~ دکتر بیون بکهیون لطفا به میز منشی مراجعه کنید

و بعد بلندگو رو بست و اومد سمتم و منم سرم رو به نشونه احترام خم کردم و اونم متقابلا این کار رو کرد

بعد از چند دقیقه کسی که دو روزی میشه که ندیدمش رو دیدم
با دیدن من سریع خواست برگرده ولی من با سرعت به سمتش رفتم
هر چقدر که اون قدم هاش رو تند تر میکرد منم سریع تر راه میرفتم و بالاخره بعد از چند دقیقه تام و جری بازی تونستم از پشت یقش رو بگیرم

○ بک بک میدونم حتی حالت از دیدن من بهم میخوره ولی خواهش میکنم ازت لطفا به حرف هام گوش بده

این ها رو با صدای ملتمسانه گفتم و بک بالاخره برگشت به سمتم

° خیلی خب توضیح بده چرا من رو بوسیدی ؟!

خب پارک چانیول
خودت رو برای این لحظه آماده نکردی ؛ حالا زودباش جواب بده چرا بوسیدیش
با جرقه زدن چیزی توی ذهنم بالاخره به چاره رسیدم
صورتم رو توی هم بردم به شکلی که انگار خیلی ناراحت شدم و الانه که بزنم زیر گریه

○ بک مامانم بیماری قلبی داره
اون آرزو داشت ازدواج من رو ببینه برای همین اون دختر رو فرستاد تا بهم خبر بده قراره با هم ازدواج کنیم ولی من دلم نمیخواد با اون ازدواج کنم چون علاقه ای به دختر ها ندارم
بعد از اون اتفاق به اون گفتم من از پسر ها خوشم میاد و دوست پسر دارم
و اولین نفری که به ذهنم رسید که درکم میکنه تو بودی ؛ واقعا معذرت میخوام بک ولی به خاطر مادرم مجبور شدم
لطفا بک مادرم داره برمیگرده و نیاز دارم که تو رو نشونت بدم
وگرنه مادرم بیماریش بدتر میشه همین الان فقط چند سالی فقط زنده است

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Where stories live. Discover now