○|the rule of life|○

81 24 30
                                    

CHANYEOL VR:

کاپل شماره ۴ آماده هستین؟!

سرم رو به نشونه " اره" تکون دادم
استرس داشتم ولی سعی میکنم ؛ شاید بتونم حداقل یکی دوتا سوال رو جواب بدم

°یک لحظه

بکهیون به سمت شین هاری گفت و اونم زیر لب باشه ای گفت
بکهیون اومد به سمتم و در گوشم گفت

° هر چیزی که گفتی رو میگم درسته
نیازی نیست فکر کنی از روی هوا بگو

فکر خوبی بود چرا به ذهن خودم نرسید؟!
همون موقع شین هاری معلوم نبود صدامون رو شنیده یا اینکه به ذهنش رسیده باشه
از پشت صحنه خواست بهش کاغذ و مداد بدن

بکهیون وقتی نشست چشمش بهشون خورد و فهمید تیرش به سنگ خورده

یکی از پشت صحنه اومد و دست من و بک کاغذ و مداد داد
بک باز هم با استرس بهم نگاه کرد
من هم دست کمی ازش نداشتم ؛ مطمئنم کل بدنم رو عرق گرفته 

خیلی خب اولین سوال
حیوون مورد علاقه چانیول 

حیوون مورد علاقههههه؟! این دیگه چه سوالیه؟! چند دقیقه هنگ به بک خیره شدم ولی اون داشت روی کاغذ یک چیزی مینوشت
یجوری که انگار میدونست حیوون مورد علاقه من چیه
جالب بود برام ؛ ولی من مثل بدبخت ها فقط بهش زل زده بودم
بیخیال چانیول ؛ الان واقعا باید اسم حیوون مورد علاقه ام رو بنویسم
اصلا درست در میاد با چیزی که بک نوشته !؟

من از پاپی ها خوشم میاد
اتفاقا خواستم یکی برای خودم بگیرم ولی خیلی درگیر درس بودم
اصلا وقت خریدنش رو ندارم ؛ بیخیال دلم رو به دریا زدم و نوشتم

خانم هاری بهم اشاره کرد که نوشتم یا نه منم سرم رو له نشونه اره تکون دادم

خیلی خب بریم برای قسمت حساس
با سه شماره هر دو کاغذ هاتون رو برگردونید !

۱....۲....۳..

با استرس برگم رو چرخوندم ولی بک با خنده برگردوند و با دیدن جواب بک قفل شدم ؛ درستتتت بود
اگر الان صد ها چشم به من زل نزده بودن وسط صحنه  از خوشحالی داد میزدم
اون از کجا فهمید!؟

BEKHYUN  VR:

وقتی نوبت لوهان و سهون بود کاغذ و مداد بهشون نداد پس حتما صدامون رو شنید
استرس داشتم اونم خیلی زیاد و وقتی به چانیول نگاه میکردم یاد بچه هایی میفتادم که برای آزمون نخوندن و اومدن سر جلسه امتحان و استرس آزمون رو دارن

ولی من از اونجایی که خیلی زیر نظرش داشتم فکر کنم بتونم حدس بزنم __ حداقل سعیم رو میکنم

خیلی خب اولین سوال
حیوون مورد علاقه چانیول 

با این سوال تونستم نفس حبس شده ام رو بدم بیرون ؛ این سوال خیلی اسون بود
اون شبی که خونه چانیول موندم چانیول مدام به کلیپ های نجات حیوون ها رو میدید
بعد وقتی توی گالریش رفت عکس آگهی سگ معلوم بود ؛ نه اینکه بخوام گالریش رو دید بزنم فقط از روی کنجکاویم بود ؛ بالاخره با هم همکاریم

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Donde viven las historias. Descúbrelo ahora