○|do you want to tray?|○

91 27 9
                                    

CHANYEOL VR:

با هزار بدبختی بکهیون رو که قبول نمیکرد بیاد توی بغلم رو کشیدم توی بغلم و با بدبختی اوردمش توی اسانسور

بابام که اوضاع بک رو دید بهم اشاره کرد که زودتر برم بالا
سر تکون دادم و با نگاه متشکر دکمه طبقه اخر رو زدم و در اسانسور باز شد
نمیدونم چرا ولی خیلی داشت زمان دیر میگذشت ؛ بک مثل شیری که توی زندان انداختنش توی اسانسور دور میزد و بعضی مواقع خودش رو می چسبوند به در اسانسور چون تعادل نداشت و سعی می کرد در رو باز کنه

° این در چرا باز نمیشه

با صدای تقریبا بلندی تشر زد و برگشت و با چشم های عصبیش بهم نگاه کرد ؛ منم خونسرد سرم رو به معنی "نمیدونم" تکون دادم و شونه بالا انداختم

وقتی در اسانسور باز شد بکهیون به خاطر اینکه به در چسبیده بود با مخ نزدیک بود فرود بیاد که سریع خودم رو بهش رسوندم و یقش رو از پشت گرفتم و اون رو به سمت خودم کشیدم
سر اون دقیقا روی سینه من افتاد ؛ هوفی از روی راحتی کشیدم و خدا رو شکر کردم از اینکه نصف شبی مجبور نیستم بک رو ببرم مرکز اورژانس

با درد یهویی که توی سینم وارد شد به زور جلوی خودم رو گرفتم که صدام در نیاد
بکهیون درست مثل یک ببری که جلوش آهو انداخته باشن داشت دندون هاش رو توی پوستم فرو میبرد
با اومدن صدای باز شدن در آسانسور از پشت سرم و اکو شدن صدای بابام توی راهرو آروم سعی کردم بک رو از خودم جدا کنم تا این صحنه دراماتیک رو تا سال های سال برای من تبدیل به سوژه نکنن

ولی با صدای خنده بابام دیگه کار از کار گذشته بود

~ چان انگار بک خیلی مشتاقه برای لیس زدن سیکس پک هات ولی انگار الان تو رو داره به شکل دونات می بینه

و بعد پقی زد زیر خنده
همچنان با تمام زور سعی در جدا کردن بک از سینه عزیزم بودم که داشت به خمیر تبدیل میشد
با یهویی فاصله گرفتن بک از سینه عزیزم دستم رو روی محل حادثه گذاشتم و توی دلم با تمام توانم جیغ کشیدم
ولی در حال حاضر اصلا وقت بروز دادن نبود و توی این موقعیت که بیشتر سوژه رو تحویل خانواده ام دادم و قراره تا وقتی توی گور بخوابم باهام بمونه

بابام و مامانم که هوشیار شده بود هر دو داشتن با چشم های اشکی و قرمز که به خاطر خنده بی از حد بود شکم هاشون رو ماساژ میدادن به خاطر فشاری که به اون ها وارد می کرد

بیخیال به سمت بک رفتم و سعی کردم با حفظ فاصله مناسب اون رو به سمت خونه ببرم
بک دقیقا رفت جلوی در خونش و با صدای بلند و طلبکاری به سمتم داد زد

° کلید خونه ام رو بده

مامان بابام پشت سرم زیاد حرفش رو جدی من نگرفتن یا شاید من اینطوری فکر میکنم ولی کی حرف یک ادم مست رو جدی میگیره؟!

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Where stories live. Discover now