○|RAYA AND boy|○

83 27 22
                                    

CHANYEOL VR:

وارد ساختمون شدیم و سوار آسانسور شدیم
وقتی به طبقه خودمون رسیدیم بک سریع به واحد خودش داشت قدم برمی داشت

○ هییی بک

برگشت و بهم نگاه کرد
° هوممم

○ لوهان و سهون دارن میان بیا خونه من

اول گیج و منگ بهم نگاه کرد ولی در عرض چند ثانیه بعد شونه بالا انداخت و بیخیال رفت و پشت در واحدم ایستاد و بهم خیره شد

منم به سمتش رفتم و کلید ها رو از توی جیبم دراوردم و توی در کردم و در رو باز کردم
به محض باز شدن در یک سریع خودش رو انداخت توی خونه
منم سریع پشت سر بک رفتم داخل و در رو بستم بک رفت و خودش رو انداخت روی مبل
که یک چیز مثل برق من رو گرفت؛ اون چطور تونست؟!

○ هییییی بک با لباس کثیف خودت رورننداز روی مبل پاشو برو دوش بگیر

اون بدون توجه به حرف هام هنوز روی مبل ولو بود

○ اگر تا چند دقیقه دیگه تری خودم میبرمت

هنوز حرفم تموم نشده بود که بک سریع از مبل بلند شد و به سمت حموم رفت
دم در حموم یهویی ایستاد و سمتم برگشت

° کلید هام توی پالتومن
میتونی بری برام از خونم لباس بیاری ؟!

سرم رو به نشونه باشه تکون دادم و بک بعد از دیدن موافقتم رفت توی حموم
طبق چیزی که گفته بود رفتم سراغ پالتوش و کلید رو پیدا کردم
در واحدم رو باز کردم و به سمت واحد بک رفتم
کلید رو گذاشتم و در رو باز کردم
به محض باز شدن در هوای سردی به صورتم خورد ؛ خونه بک خیلی سرده ؛ شاید یکی از دلایل سفید بودنش همینه
خونه بک بر عکس خونه من که با تم سیاه بود خونه بک کلش تم سفید رنگ داشت و کلی گل و گیاه دور و بر اون بود
بعد از نگاه انداختن به تم خونه به سمت یکی از اتاق ها که فکر کنم واسه بک باشه رفتم
درش رو باز کردم و یک نگاه به اتاق انداختم ؛ از روی قاب عکس و پر تجملات بودن اتاق میشه حدس زد که این اتاق بکه

رفتم داخل و در کمدش رو باز کردم
اولین لباس راحتی ای که به چشمم خورد رو برداشتم
رفتم و نزدیک تختش شدم
بوی بک رو میداد ؛ یک عطر خیلی خاص بود
قاب عکس رو که بغل تخت بک بود رو برداشتم و بهش نگاهی انداختم ؛ عکس بک بود که از درخت بالا رفته و مامان و باباش از دو طرف برای دوربین لبخند میزدن
این بچه از اول زندگیش از دیوار راست بالا میرفته
با فکر کردن بهش خندم می گرفت

وایییی...بک تا الان باید تموم کرده باشه
سریع عکس رو سر جاش گذاشتم و به سمت در خروجی رفتم
رفتم و در واحد رو باز کردم و داخل رفتم
صدای دوش دیگه نمیومد حتما بک کارش تموم شده
رفتم و در رو زدم

° اومدی؟! زود باش لباس هام رو بده چرا اینقدر طولش دادی؟!

دستش رو از لای در بیرون آورد و منم لباس هاش رو دادم دستش
بعد از گرفتن لباس هاش سریع در رو بست
صدای در همزمان بلند شد ؛ به سمت در رفتم و بازش کردم و یهویی یکی پرید بغلم
اون جسم کوچیک مال رایاست؛ سرم رو بلند کردم و کریس رو دیدم

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Where stories live. Discover now