○|lets have fun |○

67 31 4
                                    

BEKHYUN VR:

پدر و مادر چانیول مثل کنه چسبیدن بهمون
ما رو قشنگ زیر نظر داشتن و مثل مامور ها همه جا دنبالمون میومدن

من و چانیول رفتیم توی بالکن و بالاخره پدر مادرش بهمون فضا دادن

° چانیول

اون که تا الان داشت با سیستم کار های بیمارستان رو چک میکرد و موارد بیمار ها رو نگاه میکرد سرش رو بلند کرد و بهم نگاه کرد
" هومی" زیر لب گفت و منم سعی کردم صدام رو تا جایی که ممکنه ببرم پایین

با دست بهش اشاره کردم که بیا نزدیک تر و اونم خودش رو کشید و اومد بغلم

° مامان بابات چقدر اینجا قراره بمونن؟!

○ تازه اومدن نمیدونم تاریخ دقیقی رو بهم نگفتن

تمام مدت که چانیول داشت این ها رو داشت میگفت نگاهم روی مامان باباش بود و اون ها رو زیر نظر داشتم که یک وقت صدامون براشون نره

○ نگران نباش فردا میریم سر کار کمتر تو رو میبینن و یک فکری به حال در خونت باید بکنم

تا دیدم که مامان چانیول داره میاد سمتمون سریع بهش اشاره کردم که ساکت بشه

مامان چانیول با دو تا دم نوش اومد و روی مبل بغل من نشست

مامان چانیول با دو تا دم نوش اومد و روی مبل بغل من نشست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

  
( تراس خونه چان)

دم نوش رو گذاشت روی میز و با خوشحالی اون آلبومی که پیدا کرده بود رو گذاشت روی میز

~ داشتم چمدون رو باز میکردم نگاه کن چی آوردم
البوم رو آوردم با خودم تا حسابی برات از عکس ها خاطراتشون تعریف کنم

چانیول زیر لب و عاجزانه مامانش رو صدا کرد

○ مامان لطفا

~ ساکت شو چانیول شروع نکن
من میخوام عکس ها رو به داماد خوشکلم نگاه کنم

من با لبخند خبیثانه به مامان چانیول  نزدیک تر شدم و با چشم غره چانیول مواجه شدم

مامان چانیول که متوجه نزدیک شدنم شد لبخندش بزرگ تر شد و وقتی کاملا بغلش رسیدم دستش رو کرد توی موهام و نازم کرد

~ ایگووو من رو یاد جوونی خودم میندازی

بعد کتاب آلبوم رو باز کرد و نزدیک من کشید
چانیول از جاش بلند شد و بلند اعلام کرد

SOMEONE  SAVE PARK FROM HIS NEIGHBOR Where stories live. Discover now